همسر اجباری ۲۳۷
#همسر_اجباری #۲۳۷
خب آنا جان حاالبگیر بخواب فردا هم بیا اینجا آریا و خونوادشون واسه شب اینجان.
نه داداش ممنون فقط یه چیزی من قراره برم گرگان.
میشه به یکی بسپاری یه ویال یه خونه واسم از بیستم تا بیستو پنجم بگیره راستی واسه پنج نفر زیادم از خود شهر
دور نباشه.
صدای جدی احسان اومد.
ویال واسه کیه !؟
اون پنج نفر کین ؟
-ای بابا تورو خدا تریپ غیرت برندار.اونجا یه مسابقه برگزار شده واسه منم دعوت نامه اومده گروه ی پنج نفره
هستیم.
-آها اون گروه پنج نفره همه خانمین.
-نه
-چییییی.
-پس همه پسرن.
ای بابا نه دوتاشون پسرن.
-پس حق نداری بری.باید منم بیام...
-تو کجا بیای کارو زندگیت و ول کنی که چی بشه.
-نه منم میام یه تفریح میکنم و خیالم راحت تره.
-پس بین خودمون میمونه دیگه به ...
-آره ...آره میمونه به آریا نمیگم . درضمن ویال هم اوکیه دوستم داره. کلیدو ازش میگیرم.
-مرسی داداش جونم.....
-من داداشت نیستم آنی اگه داداشت بودم دل آریا رو اینطوری نمیشکستی.
-احسسسسسسان ...تموش کن....... خدافففففظ
وگوشیییییی رو قطع کردم.
دو هفته و چهارروز دیگه باید میرفتیم .
پا شدم و نمازمو خوندم دلم واسه آریا لک زده بود. اما این بازی سرنوشته من تنها باشم بهتر از سرباربودنه...
دیشب ماشین ساحل یکی از بچه های موسسه رو اوردم آخه اون با نامزدش رفت و گفت نمیشه با دوتا ماشین برن.
فردا باید پسش میدادم .
یه فکری به سرم زد....
آماده شدم وسویچ ماشینو برداشتم ورفتم سمت خونه آریا نیم ساعت دیگه میره شرکت....
وسطای راه بودم که یادم افتاد نباید برم من قول داده بودم .اما ... خب چیه تا نبینمش دلم آروم نمیشه...
وپامو بیشتر رو گاز فشار دادم ورفتم روبروی خونه ی آریا منتظرش موندم. تا بیاد رد بشه.
ده دقیقه بعد کلی ماشین از مجتمع اومد بیرون...
ماشینو از بین ماشینا که پارک کرده بودم اوردم بیرون.و میخواستم رد شم که ماشین ...ماشین آریا اومد بیرون این
آریا بود همون آریای نامردی که باقلبم بازی کردو رفت پشت سرشم نگاه نکرد... از ماشین اومد پایین با یه اقایی
دست داد...
پیرهن مشکی جین سرمه ای کت تک مشکی اخماش همون اخما بود.سرمو انداختم پایین که رد شه...
و خدارو شکر منو ندید... خدایا آریا جونمه قلبمه درسته ازش دورم درسته ازش دلگیرم امامواظبش باش چیزیش
نشه .من هیچ وقت...نفرینش نمیکنم.
اگه االنم طرفش نمیرم چون خسته ام از اینکه دوست داشته باشمش و اون نبینتم. االنم اگه ...اگه... دنبالمه بخاطر
غیرتش رومنه چون زنش محسوب میشم تا چهار تیر ماه بعدش تموم میشه بازم میره. دوست ندارم بازم بهش
نزدیک شم و چهار ماه دیگه بازم آریا بره اون موقع دیگه میمیرم.اینطوری بهتره کم کم عادت میکنه واسه جدایی
...
...
خب آنا جان حاالبگیر بخواب فردا هم بیا اینجا آریا و خونوادشون واسه شب اینجان.
نه داداش ممنون فقط یه چیزی من قراره برم گرگان.
میشه به یکی بسپاری یه ویال یه خونه واسم از بیستم تا بیستو پنجم بگیره راستی واسه پنج نفر زیادم از خود شهر
دور نباشه.
صدای جدی احسان اومد.
ویال واسه کیه !؟
اون پنج نفر کین ؟
-ای بابا تورو خدا تریپ غیرت برندار.اونجا یه مسابقه برگزار شده واسه منم دعوت نامه اومده گروه ی پنج نفره
هستیم.
-آها اون گروه پنج نفره همه خانمین.
-نه
-چییییی.
-پس همه پسرن.
ای بابا نه دوتاشون پسرن.
-پس حق نداری بری.باید منم بیام...
-تو کجا بیای کارو زندگیت و ول کنی که چی بشه.
-نه منم میام یه تفریح میکنم و خیالم راحت تره.
-پس بین خودمون میمونه دیگه به ...
-آره ...آره میمونه به آریا نمیگم . درضمن ویال هم اوکیه دوستم داره. کلیدو ازش میگیرم.
-مرسی داداش جونم.....
-من داداشت نیستم آنی اگه داداشت بودم دل آریا رو اینطوری نمیشکستی.
-احسسسسسسان ...تموش کن....... خدافففففظ
وگوشیییییی رو قطع کردم.
دو هفته و چهارروز دیگه باید میرفتیم .
پا شدم و نمازمو خوندم دلم واسه آریا لک زده بود. اما این بازی سرنوشته من تنها باشم بهتر از سرباربودنه...
دیشب ماشین ساحل یکی از بچه های موسسه رو اوردم آخه اون با نامزدش رفت و گفت نمیشه با دوتا ماشین برن.
فردا باید پسش میدادم .
یه فکری به سرم زد....
آماده شدم وسویچ ماشینو برداشتم ورفتم سمت خونه آریا نیم ساعت دیگه میره شرکت....
وسطای راه بودم که یادم افتاد نباید برم من قول داده بودم .اما ... خب چیه تا نبینمش دلم آروم نمیشه...
وپامو بیشتر رو گاز فشار دادم ورفتم روبروی خونه ی آریا منتظرش موندم. تا بیاد رد بشه.
ده دقیقه بعد کلی ماشین از مجتمع اومد بیرون...
ماشینو از بین ماشینا که پارک کرده بودم اوردم بیرون.و میخواستم رد شم که ماشین ...ماشین آریا اومد بیرون این
آریا بود همون آریای نامردی که باقلبم بازی کردو رفت پشت سرشم نگاه نکرد... از ماشین اومد پایین با یه اقایی
دست داد...
پیرهن مشکی جین سرمه ای کت تک مشکی اخماش همون اخما بود.سرمو انداختم پایین که رد شه...
و خدارو شکر منو ندید... خدایا آریا جونمه قلبمه درسته ازش دورم درسته ازش دلگیرم امامواظبش باش چیزیش
نشه .من هیچ وقت...نفرینش نمیکنم.
اگه االنم طرفش نمیرم چون خسته ام از اینکه دوست داشته باشمش و اون نبینتم. االنم اگه ...اگه... دنبالمه بخاطر
غیرتش رومنه چون زنش محسوب میشم تا چهار تیر ماه بعدش تموم میشه بازم میره. دوست ندارم بازم بهش
نزدیک شم و چهار ماه دیگه بازم آریا بره اون موقع دیگه میمیرم.اینطوری بهتره کم کم عادت میکنه واسه جدایی
...
...
۱۰.۱k
۲۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.