رمان همسر اجباری پارت صد وچهل و دو
#رمان_همسر_اجباری #پارت_صد وچهل و دو
-یه وقتایی هست که آدم کم میاره اونقد سختی میبینه که تحلیل میره چون تنهاست و تنهایی نمیتونه کاری کنه
.من اینو قبول دارم که تو واقعا االن زیر فشاری. آریا روزای سخت مردونگی مردا رو ثابت میکنه ونشون میده.در
ضمن تو تنها نیستی شاید خنده دار باشه گفتن این حرف ولی من هیچ وقت نمیتونم این حال تورو ببینم نه تنها من
احسانم اینطوریه. همین احسان که االن اینجاست ایران که بودیم بعد تو لبخند رو لبش آرزو بود. آریا من تحمل خم
شدن پشتتو ندارم تحمل ندارم کسی تو اینطوری باشی .مارو از خودت سوا نکن آریا ماهم باتوایم هرچی باشه تنهات
نمیزاریم.
اشک پهنای صورتمو گرفته بودو آریا با یه حالت تعجبی نگام میکرد واسم مهم نبود.
آریا اینارو دارم میگم که بفهمی نه من نه احسان به این حالت بی خیال نیستیم
تو من و از خودت ندون فکر کن من بی خیالم واالن واسه خوش گذرانی اینجام.اما آریا تو منو تنها نزاشتی زیر بار
تهمت بودی اما من تنها نزاشتی درسته رفتارت باهام خوب نبود اونجوریا ولی هیچ وقت احساس تنهایی نکردم و
برای جبران اون حتی از جونمم میگذرم آریا من تنها نمیزارم کسیو که تنهام نزاشت.بفهم.غمت هم منو نابود میکنه
هم احسانو.دیگه نمیتونستم ادامه بدم به بیتفاوت نشون دادنای خودم .کراواتشو گرفتمو کشیدم باال اونم ایستاد
تعجب کرده بود... گفتم این تو نیستی آری.تو مغروربودی.تو محکم بودی با دست زدم رو شونه هاش راست وایسا
آریا محکم باش نمیخوام اینطوری باشی داری. نمیخوام بد خواهات از این حالت خوش باشن. چی دیدی چی شنیدی
تو مهمونی بهم ریختی.؟ها
از اون مهمونی که با هم بودیم بدتر بود.یادته چه تهمتایی بهت زدن از اونا بد تر بود. ها
مث اون موقع محکم باش.آریا.تورو خدا. اشکام میریختن بی امون.دستای آریا باال اومدو چشمامو پاک کرد .بایه
صدای خش داری گفت .
آنا من باعث اینام به اشکام اشاره کرد.ها من که نمیتونستم اینارو ببینم حاال بهشون زل زدم.
اروم باش عزیزم آروم باش اصن هرچی تو بگی باشه؟
فقط آروم باش.
آنا سخته اما باید تحمل کنم.
من با اون همه دم از غیرت زدن حاال باید کسی زنم بشه که جلو چشمم وسط دوتا پسر نشسته بودو...
اینا داره داغونم میکنه و حرف دلی که نمیشه به زبون بیارمش.و اگه به زبونم بیاد.به نفع هیچ کس نیست.
اشکامو پاک کردو گفت جون آریا گریه نکن.
داشتم هق هق میزدم که انگشتشو جلو دهنش اوردو گفت نکن اینطوری نکن هیسس.
دستش صورتمو قاب کرده بود آروم گفتم باآ ششه
و بغلم کرد محکم خیلی محکم من...من..
دستمو دور کمرش حلقه کردم سرم رو سینه اش بود.
Comments please
-یه وقتایی هست که آدم کم میاره اونقد سختی میبینه که تحلیل میره چون تنهاست و تنهایی نمیتونه کاری کنه
.من اینو قبول دارم که تو واقعا االن زیر فشاری. آریا روزای سخت مردونگی مردا رو ثابت میکنه ونشون میده.در
ضمن تو تنها نیستی شاید خنده دار باشه گفتن این حرف ولی من هیچ وقت نمیتونم این حال تورو ببینم نه تنها من
احسانم اینطوریه. همین احسان که االن اینجاست ایران که بودیم بعد تو لبخند رو لبش آرزو بود. آریا من تحمل خم
شدن پشتتو ندارم تحمل ندارم کسی تو اینطوری باشی .مارو از خودت سوا نکن آریا ماهم باتوایم هرچی باشه تنهات
نمیزاریم.
اشک پهنای صورتمو گرفته بودو آریا با یه حالت تعجبی نگام میکرد واسم مهم نبود.
آریا اینارو دارم میگم که بفهمی نه من نه احسان به این حالت بی خیال نیستیم
تو من و از خودت ندون فکر کن من بی خیالم واالن واسه خوش گذرانی اینجام.اما آریا تو منو تنها نزاشتی زیر بار
تهمت بودی اما من تنها نزاشتی درسته رفتارت باهام خوب نبود اونجوریا ولی هیچ وقت احساس تنهایی نکردم و
برای جبران اون حتی از جونمم میگذرم آریا من تنها نمیزارم کسیو که تنهام نزاشت.بفهم.غمت هم منو نابود میکنه
هم احسانو.دیگه نمیتونستم ادامه بدم به بیتفاوت نشون دادنای خودم .کراواتشو گرفتمو کشیدم باال اونم ایستاد
تعجب کرده بود... گفتم این تو نیستی آری.تو مغروربودی.تو محکم بودی با دست زدم رو شونه هاش راست وایسا
آریا محکم باش نمیخوام اینطوری باشی داری. نمیخوام بد خواهات از این حالت خوش باشن. چی دیدی چی شنیدی
تو مهمونی بهم ریختی.؟ها
از اون مهمونی که با هم بودیم بدتر بود.یادته چه تهمتایی بهت زدن از اونا بد تر بود. ها
مث اون موقع محکم باش.آریا.تورو خدا. اشکام میریختن بی امون.دستای آریا باال اومدو چشمامو پاک کرد .بایه
صدای خش داری گفت .
آنا من باعث اینام به اشکام اشاره کرد.ها من که نمیتونستم اینارو ببینم حاال بهشون زل زدم.
اروم باش عزیزم آروم باش اصن هرچی تو بگی باشه؟
فقط آروم باش.
آنا سخته اما باید تحمل کنم.
من با اون همه دم از غیرت زدن حاال باید کسی زنم بشه که جلو چشمم وسط دوتا پسر نشسته بودو...
اینا داره داغونم میکنه و حرف دلی که نمیشه به زبون بیارمش.و اگه به زبونم بیاد.به نفع هیچ کس نیست.
اشکامو پاک کردو گفت جون آریا گریه نکن.
داشتم هق هق میزدم که انگشتشو جلو دهنش اوردو گفت نکن اینطوری نکن هیسس.
دستش صورتمو قاب کرده بود آروم گفتم باآ ششه
و بغلم کرد محکم خیلی محکم من...من..
دستمو دور کمرش حلقه کردم سرم رو سینه اش بود.
Comments please
۹.۳k
۱۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.