Fic Angel in Satan's Void P¹¹
جیمین: عه چرا اینجوری شد فقط یه جنگلو نشون داد بین این همه جنگل کدوم هست حالا چرا تصویری سیاه شد
کوک:شاید بخاطر اینکه ات نمیدونه حافظشو ازدست داده وشایدم نمیخواد بیاد بیاره آینه فقط بخشی از زندگی ادمارو نشون میده که انسان خاطراتشو بپذیره وخاطره خوشی ازش داشته باشه (این این وسط چی میگه این قسمت از ناکجا اباد دراومد دیگه😂🤦🏻♀️)
جیمین: پس باید چکار کنیم هوم
دای هیون: مگه بزاریم بهوش بیاد بعد ببینیم باید چکار کنیم
(پرش به چند ساعت بعد به بهوش اومدن ات)
ات: چشامو نیمه باز کردم خیلی درد داشتم فهمیدم تواتاقمم وجسم نرمی داره دستمو نوازش میکنه میخواستم سرمو برگردونم که اون شخص نذاشت نفهمیدم کی بود چون چشام تار میدید بعد اینکه بهتر شدم فهمیدم کی کنار من نشسته مثل جت بلند شدم ترسیده بودم که شاید دوباره بخوادمنو بزنه
جیمین: عه بیدار شدی گودگرلم چرا ترسیدی
ات: ل... ط.. فا منو نکش م.. من ن.. میدونم... بردا.. رم.. کجاست... قسم ... میخورم.. ه..ی.. چی... نمیدون.. م.. فقط.. بزا.. ر زنده بمونم(باگریه ونفس نفس زدن) اخخخ
جیمین: چیشد ات خوبی چیزیت نشد(باحالت نگرانی)
ات: ن.. نهههه اصلا خوب نیستممم چراا من اینجامم شمااا بامن چکار داریننن بزارین برممم (بادادو گریه)
جیمین: ات اروم باش ما همچیو درباره تو فهمیدیم و ببخشید بابت کارایی که باهات کردم نمیدونستم فراموشی گرفتی ات منو ببخش
ات: هه واقعا فکردی بعد اون کارایی که بامن کردی میبخشمت برعکس ازت متنفرم متنفرم ازاینکه اینجام ازاینکه زندم چرااا نزاشتی همون موقع بمی.......(احساس کرد دیگه نمیتونه نفس بکشه)
جیمین: اتتتتت حالت خوبهه چیشددد ب.. باشه باشه اروم باش بیا بغلم اروم اروم باش من پیشتم نمیزارم کسی بهت اسیبی برسونه (هان چرا ماجرا داره دارک میشه جیمین جان قرار ما این نبود 😂🤦🏻♀️🤔)
دیدم هنوز اروم نشده پس یه فکری کردم که ل.. ب.. ا.. م.. و روی.. ل.ب. ا. ش. بزارم شاید اینطوری اروم بشه(داش تو هنوز باهاش رابطه چیزی نداری چطور اینگونه شد🤦🏻♀️🤔)
ات: ا.. این چکارییی بود عو*ضی(ویک سیلی نسار بچمون کرد که اخ دستت بشکنه)
جیمین: هنوز باید روی ادبت کار کنم بیبی این کارو کردم تا اروم بشی فکر نکنی بهت علاقه دارم یا ازت خوشم میاد فقط برای کمک دوستانه اینکارو کردم درضمن بخاطر این سیلی که بهم زدی یک هفته تنبیه میشی وتوی این اتاق زندانی میشی تا درس ابرتی برات بشه که نبابد روی اربابت دست بلند کنی (چرا حس میکنم قضیه داره به سمت مافیا کشیده میشود)
ات: فکرررر کردییی کی هستییی که اینکارووو با منننن میکنییی عو*ضی(خودتی)(با دادبلند)
جیمین: درو روش قفل کردم و به حرفاش توجهی نکردم و رفتم پایین پیش کوک و دای هیون
کوک:........
خوب دوستان عزیز حمایت کنید و نظرتونو حتما درباره این فیک تو کامنتا بگید ممنون 💜☺️😍
کوک:شاید بخاطر اینکه ات نمیدونه حافظشو ازدست داده وشایدم نمیخواد بیاد بیاره آینه فقط بخشی از زندگی ادمارو نشون میده که انسان خاطراتشو بپذیره وخاطره خوشی ازش داشته باشه (این این وسط چی میگه این قسمت از ناکجا اباد دراومد دیگه😂🤦🏻♀️)
جیمین: پس باید چکار کنیم هوم
دای هیون: مگه بزاریم بهوش بیاد بعد ببینیم باید چکار کنیم
(پرش به چند ساعت بعد به بهوش اومدن ات)
ات: چشامو نیمه باز کردم خیلی درد داشتم فهمیدم تواتاقمم وجسم نرمی داره دستمو نوازش میکنه میخواستم سرمو برگردونم که اون شخص نذاشت نفهمیدم کی بود چون چشام تار میدید بعد اینکه بهتر شدم فهمیدم کی کنار من نشسته مثل جت بلند شدم ترسیده بودم که شاید دوباره بخوادمنو بزنه
جیمین: عه بیدار شدی گودگرلم چرا ترسیدی
ات: ل... ط.. فا منو نکش م.. من ن.. میدونم... بردا.. رم.. کجاست... قسم ... میخورم.. ه..ی.. چی... نمیدون.. م.. فقط.. بزا.. ر زنده بمونم(باگریه ونفس نفس زدن) اخخخ
جیمین: چیشد ات خوبی چیزیت نشد(باحالت نگرانی)
ات: ن.. نهههه اصلا خوب نیستممم چراا من اینجامم شمااا بامن چکار داریننن بزارین برممم (بادادو گریه)
جیمین: ات اروم باش ما همچیو درباره تو فهمیدیم و ببخشید بابت کارایی که باهات کردم نمیدونستم فراموشی گرفتی ات منو ببخش
ات: هه واقعا فکردی بعد اون کارایی که بامن کردی میبخشمت برعکس ازت متنفرم متنفرم ازاینکه اینجام ازاینکه زندم چرااا نزاشتی همون موقع بمی.......(احساس کرد دیگه نمیتونه نفس بکشه)
جیمین: اتتتتت حالت خوبهه چیشددد ب.. باشه باشه اروم باش بیا بغلم اروم اروم باش من پیشتم نمیزارم کسی بهت اسیبی برسونه (هان چرا ماجرا داره دارک میشه جیمین جان قرار ما این نبود 😂🤦🏻♀️🤔)
دیدم هنوز اروم نشده پس یه فکری کردم که ل.. ب.. ا.. م.. و روی.. ل.ب. ا. ش. بزارم شاید اینطوری اروم بشه(داش تو هنوز باهاش رابطه چیزی نداری چطور اینگونه شد🤦🏻♀️🤔)
ات: ا.. این چکارییی بود عو*ضی(ویک سیلی نسار بچمون کرد که اخ دستت بشکنه)
جیمین: هنوز باید روی ادبت کار کنم بیبی این کارو کردم تا اروم بشی فکر نکنی بهت علاقه دارم یا ازت خوشم میاد فقط برای کمک دوستانه اینکارو کردم درضمن بخاطر این سیلی که بهم زدی یک هفته تنبیه میشی وتوی این اتاق زندانی میشی تا درس ابرتی برات بشه که نبابد روی اربابت دست بلند کنی (چرا حس میکنم قضیه داره به سمت مافیا کشیده میشود)
ات: فکرررر کردییی کی هستییی که اینکارووو با منننن میکنییی عو*ضی(خودتی)(با دادبلند)
جیمین: درو روش قفل کردم و به حرفاش توجهی نکردم و رفتم پایین پیش کوک و دای هیون
کوک:........
خوب دوستان عزیز حمایت کنید و نظرتونو حتما درباره این فیک تو کامنتا بگید ممنون 💜☺️😍
۳.۸k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.