Fic Angel in Satan's Void P⁷
جیمین: اوه بیبی قرار نشد اینطوری بشه که
ات: بهمممم نگووو بیبی عو*ضی(خودتی)
جیمین: میدونی که کسی نمیتوونه برای یک شیطان تصمیم بگیره میفهمی هوم(وقتی اینو گفت که نزدیک ات شد و سرشو کرد تو گردن ات و نفسای گرمش به گردن ات میخورد وباعث مور مور شدن بدنش میشد
ات: ازجون من چی میخوای ها چرا ولم نمیکنی
جیمین: اروم باش نمیخوام از اعصانیت کار احمقانه ای باهات بکنم پس آروم باش
ات: هه من کاری نکردم که بخوای از دستم اعصابانی بشی بعدشم چه ربطی به من داره که دشمنات دنبالمن من کاری نکردم
جیمین: گفتم روی حرف من حرففف نزن گفتمممم یاانههه حرف بزن دیگه گفتم کارییی نکن که از روی اعصبانیت باهات کاری بکنم ولی تو این وضعیت میخوای من چکار کنم باهام میای فهمیدی
ات: هیی چکار میکنی منو ولکن من باهات جایی نمیام
جیمین: من از تو دستور نمیگیرم با یه بشکن داخل خونه اومدیم
ات: اینجا کجاست چرا منو اوردی اینجا هااا
جیمین: واسه ی من صداتو بلا نبر هرچی میخوام هیچی نگم ولی داری ماجرارو بدتر میکنی برای چند مدت اینجان میمونی خونه ی من هرچیم لازم داشتی به اجوما یا دای هیون میگی فهمیدی
ات: تو کی هستی که داری به من دستورمیدی ها
جیمین: نتونستم تحمل کنم یک سیلی بهش زدم باید ادم میشد که داره با کی حرف میزنه
ات: چرا منو زدی عو*ضی هاااا(بازم خودتی)
جیمین: زدمت تا بفهمی داری با کی حرف میزنی هم ادم میتونه زندگیتو بگیره ولی نمیتونه دیگه ساکت شد وسرش پایین بود داشت بی صدا گریه میکرد
جیمین: چرا گریه میکنی حالا من حوصله گریه های تورو ندارم اجوماااااااا بیا به این دختر قوانین رو بگو تا من برم شرکت اومدم این دختر باید تمام این قوانینو یادش باشه فهمیدی
اجوما: ب... بله چشم ارباب
جیمین: اوجوما چقدر گفتم بهم نگو ارباب
اجوما: چشم پسرم
جیمین: خوبه اتاق این دخترم بهش نشون بده
ات:.........
خوب دوستان اگه خوشتون اومد حمایت کنید ممنون😍☺️💜
ات: بهمممم نگووو بیبی عو*ضی(خودتی)
جیمین: میدونی که کسی نمیتوونه برای یک شیطان تصمیم بگیره میفهمی هوم(وقتی اینو گفت که نزدیک ات شد و سرشو کرد تو گردن ات و نفسای گرمش به گردن ات میخورد وباعث مور مور شدن بدنش میشد
ات: ازجون من چی میخوای ها چرا ولم نمیکنی
جیمین: اروم باش نمیخوام از اعصانیت کار احمقانه ای باهات بکنم پس آروم باش
ات: هه من کاری نکردم که بخوای از دستم اعصابانی بشی بعدشم چه ربطی به من داره که دشمنات دنبالمن من کاری نکردم
جیمین: گفتم روی حرف من حرففف نزن گفتمممم یاانههه حرف بزن دیگه گفتم کارییی نکن که از روی اعصبانیت باهات کاری بکنم ولی تو این وضعیت میخوای من چکار کنم باهام میای فهمیدی
ات: هیی چکار میکنی منو ولکن من باهات جایی نمیام
جیمین: من از تو دستور نمیگیرم با یه بشکن داخل خونه اومدیم
ات: اینجا کجاست چرا منو اوردی اینجا هااا
جیمین: واسه ی من صداتو بلا نبر هرچی میخوام هیچی نگم ولی داری ماجرارو بدتر میکنی برای چند مدت اینجان میمونی خونه ی من هرچیم لازم داشتی به اجوما یا دای هیون میگی فهمیدی
ات: تو کی هستی که داری به من دستورمیدی ها
جیمین: نتونستم تحمل کنم یک سیلی بهش زدم باید ادم میشد که داره با کی حرف میزنه
ات: چرا منو زدی عو*ضی هاااا(بازم خودتی)
جیمین: زدمت تا بفهمی داری با کی حرف میزنی هم ادم میتونه زندگیتو بگیره ولی نمیتونه دیگه ساکت شد وسرش پایین بود داشت بی صدا گریه میکرد
جیمین: چرا گریه میکنی حالا من حوصله گریه های تورو ندارم اجوماااااااا بیا به این دختر قوانین رو بگو تا من برم شرکت اومدم این دختر باید تمام این قوانینو یادش باشه فهمیدی
اجوما: ب... بله چشم ارباب
جیمین: اوجوما چقدر گفتم بهم نگو ارباب
اجوما: چشم پسرم
جیمین: خوبه اتاق این دخترم بهش نشون بده
ات:.........
خوب دوستان اگه خوشتون اومد حمایت کنید ممنون😍☺️💜
۳.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.