فیک فرشته در باطن شیطانP³
دای هیون: نه چیزی نگفتم گفتم مواظب خودت باش سالم برگردی
جیمین: اوکی بای
دای هیون: همین اوکی بای امشب فقط بیای اینجا
(ویوات)
ایشش الان چکار کنم کار پیدا کردن تو سئول خیلی سخته همینطوری داشتم میرفتم که چشمم به یه اگهی یه شرکت خورد که به یه کارمند دختر نیاز داشتن تصمیم گرفتم شانسمو انتخاب کنم بببینم چی میشه گوشیمو از تو کیفم برداشتم زنگ زدم به همین شماره.....(حالا یه شماره تصور کنید) که یه خانوم برداشت (پایان ویو ات)
ات: الو سلام شما یه کارمند میخواستین برای شرکت
... اوو سلام بله ولی متاسفانه پیدا شده دیگه نیازی نداریم
ات: نه اشکالی نداره (قطع کرد)
هیی الان چکار کنم نمیتونم این موضوع رو به دایون بگم
همینطوری داشتم قدم میزدم که نفهمیدم کی شب شد عه من اینجا چکار میکنم یادم نمیاد که این خونرو تا حالا دیده باشم و خیلی عجیبه و هم ترسناک یه صدا های عجیبی میومد تو اون خونه که یدفعه پشت سرمو نگا کردم دیدم کسی از اینجا رد نمیشه نه ادمی نه ماشینی کم کم ترس داشت وجودمو میگرفت و همش یکی پشت گوشم زمزمه میکرد بیا نزدیک نزدیک تر میخواستم فرار کنم که یدفعه نمیدونم چیشد بیهوش شدم
(چند ساعت بعد)
ات: اخ سرم من کجام اینجا کجاست
.... نترس تو توخونه منی من تورو اوردم اینجا
ات: کی بود اینو گفت
.... من واقعا نمیتونی منو ببینی من درست روبروتم
ات:نه نمیتونم ببینمت نکنه کور شدم
.... چی میگی تو اگه کور شدی چطور داری اینجارو میبینی
عجیبه که نمیتونی منو ببینی صبر کن اها من تو حالت نامرئیم تازه یادم اومد حالا شد
ات: چی نامرئی مگه تو کی هستی
.... من یک جادوگرم
ات: چییییییییییی
.... هی چخبرته گوشم کر شد یواش تر
ات: خوب تو داری میگی جادوگری انتظار داری بخندم
.... نه نخند از خنده خوشم نمیاد مخصوصا خنده تو
ات: مگه خنده من چشه
... اهه ولش کن الا این مهم نیست مهم اینه که تو یه چیزی داری که میتونه قدرت اون فردو رو زیاد کنه اونو بدی منم چیزی که میخوایو بهت میدم
ات: چی چی میگی نفهمیدم من چی دارم
.... ای بابا دختر تو چقدر خنگی بزار واضح بگم تو یه دسبند داری که رنگش سیاه و سفیده فهمیدی
ات: ها من چی دارم میگم مطمئنی ادم اشتباهی رو نگرفتی
.... امکان ن نداره چقدر تو خنگی نه اشتباه نگرفتم درست اومدم فکر کن قبل مردن پدر و مادرت چیزی بهت ندادن
ات: نه ندادن تو دنبال چی هستی
... احتمال داره پیش برادرت باشه که الان گمشده
ات: هی تو اینارو از کجا میدونی
.... الان این مهم نیست مهم اینه که تو برادرتو میخوای منم اون دسبندو میخوام فهمیدی تا اون موقع که من برادرتو پیدا میکنم اینجا میمونی حق بیرون رفتنم نداری فهمیدی
ات: عه نه بابا اگه برم چی میشه اصلا تو کی هستی که منو اینجا نگه داری هاااااا(کمی داد)
.... خودت خواستی من با ادمایی مثل تو با ارومی برخورد نمیکنم اینکارو میکنم همینطوری میمونی فهمیدی تا ادم نشدی نمیارمت پایین
ات: چکار میکنی عو*ضی ولم کن بزار برم کمکککککککک کمکم کنید
.... خودتو خسته نکن کسی صداتو نمیشنوه بجز یه نفر که اونم اگه بیاد نجاتت بده (منظورش جیمین)
اگه بچه خوبی باشی قول میدم حتی یه خراشم روی اون بدن سفیدت نیوفته
ات:تو هیچ کاری نمیتونی بکنی عو*ضی
.... ببین نشد دیگه خودت خواستی اول کجای بدنتو نقاشی کنم هوم
ات: داری چکار میکنی نه نههههههه اییییییییییییی کمککککککککککک
.... دیدی بهت گفتم کسی برای کمک تو نمیاد حتی اونم نیومد بهت گفته بودم بچه خوبی باش ولی گوش نکردی الان درد بکش تا بفهمی عاقبت گوش ندادن به حرفم اینه
ات: لع... نت... بهت..عو..... ضی...... ازت... مت.. نفـ. رم
( بی جون و از حال رفت)
جیمین: سوهو بس کننننننننن
سوهو: عه جیمین اومدی فکر نمیکردم بیای به نجات این دختر نشد دیگه زدی نقشمو خراب کردی تازه داشت بهم خوش میگذشت
جیمین:.....
خوب دوستان اگه خوشتون اومد حمایت کنین ممنون میشم الان پارت بعدی روهم میزارم
جیمین: اوکی بای
دای هیون: همین اوکی بای امشب فقط بیای اینجا
(ویوات)
ایشش الان چکار کنم کار پیدا کردن تو سئول خیلی سخته همینطوری داشتم میرفتم که چشمم به یه اگهی یه شرکت خورد که به یه کارمند دختر نیاز داشتن تصمیم گرفتم شانسمو انتخاب کنم بببینم چی میشه گوشیمو از تو کیفم برداشتم زنگ زدم به همین شماره.....(حالا یه شماره تصور کنید) که یه خانوم برداشت (پایان ویو ات)
ات: الو سلام شما یه کارمند میخواستین برای شرکت
... اوو سلام بله ولی متاسفانه پیدا شده دیگه نیازی نداریم
ات: نه اشکالی نداره (قطع کرد)
هیی الان چکار کنم نمیتونم این موضوع رو به دایون بگم
همینطوری داشتم قدم میزدم که نفهمیدم کی شب شد عه من اینجا چکار میکنم یادم نمیاد که این خونرو تا حالا دیده باشم و خیلی عجیبه و هم ترسناک یه صدا های عجیبی میومد تو اون خونه که یدفعه پشت سرمو نگا کردم دیدم کسی از اینجا رد نمیشه نه ادمی نه ماشینی کم کم ترس داشت وجودمو میگرفت و همش یکی پشت گوشم زمزمه میکرد بیا نزدیک نزدیک تر میخواستم فرار کنم که یدفعه نمیدونم چیشد بیهوش شدم
(چند ساعت بعد)
ات: اخ سرم من کجام اینجا کجاست
.... نترس تو توخونه منی من تورو اوردم اینجا
ات: کی بود اینو گفت
.... من واقعا نمیتونی منو ببینی من درست روبروتم
ات:نه نمیتونم ببینمت نکنه کور شدم
.... چی میگی تو اگه کور شدی چطور داری اینجارو میبینی
عجیبه که نمیتونی منو ببینی صبر کن اها من تو حالت نامرئیم تازه یادم اومد حالا شد
ات: چی نامرئی مگه تو کی هستی
.... من یک جادوگرم
ات: چییییییییییی
.... هی چخبرته گوشم کر شد یواش تر
ات: خوب تو داری میگی جادوگری انتظار داری بخندم
.... نه نخند از خنده خوشم نمیاد مخصوصا خنده تو
ات: مگه خنده من چشه
... اهه ولش کن الا این مهم نیست مهم اینه که تو یه چیزی داری که میتونه قدرت اون فردو رو زیاد کنه اونو بدی منم چیزی که میخوایو بهت میدم
ات: چی چی میگی نفهمیدم من چی دارم
.... ای بابا دختر تو چقدر خنگی بزار واضح بگم تو یه دسبند داری که رنگش سیاه و سفیده فهمیدی
ات: ها من چی دارم میگم مطمئنی ادم اشتباهی رو نگرفتی
.... امکان ن نداره چقدر تو خنگی نه اشتباه نگرفتم درست اومدم فکر کن قبل مردن پدر و مادرت چیزی بهت ندادن
ات: نه ندادن تو دنبال چی هستی
... احتمال داره پیش برادرت باشه که الان گمشده
ات: هی تو اینارو از کجا میدونی
.... الان این مهم نیست مهم اینه که تو برادرتو میخوای منم اون دسبندو میخوام فهمیدی تا اون موقع که من برادرتو پیدا میکنم اینجا میمونی حق بیرون رفتنم نداری فهمیدی
ات: عه نه بابا اگه برم چی میشه اصلا تو کی هستی که منو اینجا نگه داری هاااااا(کمی داد)
.... خودت خواستی من با ادمایی مثل تو با ارومی برخورد نمیکنم اینکارو میکنم همینطوری میمونی فهمیدی تا ادم نشدی نمیارمت پایین
ات: چکار میکنی عو*ضی ولم کن بزار برم کمکککککککک کمکم کنید
.... خودتو خسته نکن کسی صداتو نمیشنوه بجز یه نفر که اونم اگه بیاد نجاتت بده (منظورش جیمین)
اگه بچه خوبی باشی قول میدم حتی یه خراشم روی اون بدن سفیدت نیوفته
ات:تو هیچ کاری نمیتونی بکنی عو*ضی
.... ببین نشد دیگه خودت خواستی اول کجای بدنتو نقاشی کنم هوم
ات: داری چکار میکنی نه نههههههه اییییییییییییی کمککککککککککک
.... دیدی بهت گفتم کسی برای کمک تو نمیاد حتی اونم نیومد بهت گفته بودم بچه خوبی باش ولی گوش نکردی الان درد بکش تا بفهمی عاقبت گوش ندادن به حرفم اینه
ات: لع... نت... بهت..عو..... ضی...... ازت... مت.. نفـ. رم
( بی جون و از حال رفت)
جیمین: سوهو بس کننننننننن
سوهو: عه جیمین اومدی فکر نمیکردم بیای به نجات این دختر نشد دیگه زدی نقشمو خراب کردی تازه داشت بهم خوش میگذشت
جیمین:.....
خوب دوستان اگه خوشتون اومد حمایت کنین ممنون میشم الان پارت بعدی روهم میزارم
۶.۰k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.