فیک فرشته در باطن شیطان P¹
سلام من ات هستم 20سالمه تنها زندگی میکنم و تو یه کافه کار میکنم خانوادم به دست یه ادم عو*ضی کشته شد و من یه برادر بزرگ داشتم که اون مرد اونو باخودش برد نمیدونم به چه دلیل ولی هنوز خبری ازش نیست من کل سئول رو گشتم ولی خبری از نبود از دوستم باباش دوست بابای من بوده بخواد منو بفرسته امریکا شاید برادرم اونجا باشه ولی گفت که ما ادمای زیادی داریم تو امریکا بهشون گفته که دنبال برادرت بگردن و وقتی پیداش کردن بهم میگه رفتم WC کارای لازمو کردم رفتن یه ارایش لایت کردم یه لباس پوشیدم ورفتم پایین پیش دایون دوستم چون ما باهم زندگی میکنیم
دایون: اووو بالاخره بیدار شدی چه عجب نمیومدی خودم میومدم
ات: عه دایون نمک نریز حوصله ندارم کلی کار دارم امروز رئیسمو دیروز کلی غر غر کرد گفت فردا یه فرد مهمی میاد وکارا باید بی نقص انجام بشه بعد تو داری اینجا نمک میریزی
دایون:اوووو حالا کی هست این فرد مهم
ات: نمیدونم چیزی نگفت بهمون فقط گفت مدیر عامل یه شرکت بزرگ
دایون: واو حتما جذابم هست
ات: من به قیافش چکار دارم اگم جذاب باشه برای من مهم نیست (میگه یکی بزنمشا 🙎🏻)
حالاهم زودباش که دیرم شد هم باید تورو برسونم هم خودم باید زود برم
دایون: نههههه بابام گفت امروز کار خاصی باهام نداره گفت نرم تو برو که الان دیرت میشه
ات: یااااا وحش*ی چرا داد میزنی خیلی خوب فهمیدم نیازی به داد تو نبود که پاره خودتو
دایون: چی گفتی دختره ای.......(سانسور🔞) اره خوب تمام شد حالا میتونی بری
ات:(😳قیافه ات اون موقع) اوکی اگه الان دیرم نمیشد قطعا میومدم یه حالی ازت میگرفتم ولی بعدا به حسابت میرسم زیاد فیلم نگاه نکن چون بد اموزی داره برات بچه این حرفایی که تو زدیو من بلد نبودم تو از کجا یاد گرفتی اینارو دختره وحشی من
دایون: چیزی گفتی الان نشنیدم
ات: ها چی هیچی نگفتم تازه میخواستم بگم که اینایی که گفتن همشون حقیقت بود الفرارررررر
دایون: اگه جرعت داری همونجا وایستا بعدا که میای خونه
ات: نمیام با این کارای تو بای بای میبینمت
دایون: بالاخرههههه کهههه میایییییی اینجااااااا
(ویو ات)
وای خدا دیرم شد الان چکار کنم سرعتم خیلی تند تندتر از چیزی که فکر میکنم الان تصادف کنم اخیشش بالاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم یواش یواش رفتم تو کافه که مینارو دیدم بهش گفتم رئیس نیست گفت نه منم رفتم تو که یعدفعه رئیس گوشمو گرفت (پایان ویوات)
ات: اخ اخ اخ رئیس درد داره ای دردم گرفت لطفا ولم کنین مگه چکار کردم
رئیس: چکار هوم چند بار که داری دیر میای ها ایندفعه باید اخراجت کنم همین الان استفانامتو پر میکنی میری دیگه اخراجی به هیچ وج اینجا پیدات نشه
ات: نمیدونم چی شد همه شجاعتمو جمع کردم و بهش گفتم اگه نرم و بمونم چی بهر حال که خودتون کارمند کم دارین اگه من برم که ورشکسته میشین که رئیس(این حرفارو درحالی گفت که رفت وروی صندلی نشست) هنوزم فرصت دارین که منو اخراج کنین ولی یه چیزی بگم بهتون هیچ وقت یه کارمندو بخاطر دیر اومدنش اخراج نکنین شما فقط دیر اومدن اون شخصو میبینین نه کارایی که برای شما میکنه ایا این درسته که بخاطر دیر اومدن به کارمند اخراجش کنین هوم
رئیس: چند روز نبودی واسه ما ادم شدی دختره هرز*ه اصلا پشیمون نیستم برو بیرون از کافه من
ات: هه ببین مردیکه عوض*ی یه روز پشیمون میشی از این کارت همین دختره میتونه زندگیتو به پایان برسونه
رئیس: تهدید میکنی میری بیرون یا زنگ بزنم به پلیس
ات: هرکاری میخوای بکن من از هیچی نمیترسم
(ویو جیمین)
سلام من جیمین هستم تنها وبا دوست انسانم زندگی میکنم که اسمش دای هیون اون تنها کسی بود که همیشه پشتم بود و ازم حمایت میکرد وقتی پدر و مادرم کشته شدن من مثل قبلا نبودم رفتارم با بقیه سرد بود بجز دای هیون و من یه شرکت بزرگ مد دارم که منو دای هیون ادارش میکنیم امروز قرار برم به اون کافه ای که اون مرد رو نجات دادم و طلق قرارمون شرطی که بستیم امروز باطل شده و باید بمیره اه این حس عجیب چیه دای هیون دای هیون
دای هیون: بله چیزی شده جیمین
جیمین: نه نه رفت فکر کردم یکی به کمکم نیاز داره و یهو ناپدید شد
دای هیون: جیمین تو شب روز کار میکنی بهتر نیست بری استراحت کنی
جیمین: نه نمیتونم باید برم به اون کافه تا حسابمو تصفیه کنم با اون مرده توام میای
دای هیون: اره اگه کاری از دست من برمیاد حتما میام
جیمین: نه کاری که نیست فقط خاصتم همینطوری بیای
دای هیون: باشه پس برم اماده بشم
(ویوجیمین)
خوب دوستان عزیز امید وارم از پارت اول خوشتون اومده باشه و لطفا حمایت کنین الان پارت دو رو هم میزارم
دایون: اووو بالاخره بیدار شدی چه عجب نمیومدی خودم میومدم
ات: عه دایون نمک نریز حوصله ندارم کلی کار دارم امروز رئیسمو دیروز کلی غر غر کرد گفت فردا یه فرد مهمی میاد وکارا باید بی نقص انجام بشه بعد تو داری اینجا نمک میریزی
دایون:اوووو حالا کی هست این فرد مهم
ات: نمیدونم چیزی نگفت بهمون فقط گفت مدیر عامل یه شرکت بزرگ
دایون: واو حتما جذابم هست
ات: من به قیافش چکار دارم اگم جذاب باشه برای من مهم نیست (میگه یکی بزنمشا 🙎🏻)
حالاهم زودباش که دیرم شد هم باید تورو برسونم هم خودم باید زود برم
دایون: نههههه بابام گفت امروز کار خاصی باهام نداره گفت نرم تو برو که الان دیرت میشه
ات: یااااا وحش*ی چرا داد میزنی خیلی خوب فهمیدم نیازی به داد تو نبود که پاره خودتو
دایون: چی گفتی دختره ای.......(سانسور🔞) اره خوب تمام شد حالا میتونی بری
ات:(😳قیافه ات اون موقع) اوکی اگه الان دیرم نمیشد قطعا میومدم یه حالی ازت میگرفتم ولی بعدا به حسابت میرسم زیاد فیلم نگاه نکن چون بد اموزی داره برات بچه این حرفایی که تو زدیو من بلد نبودم تو از کجا یاد گرفتی اینارو دختره وحشی من
دایون: چیزی گفتی الان نشنیدم
ات: ها چی هیچی نگفتم تازه میخواستم بگم که اینایی که گفتن همشون حقیقت بود الفرارررررر
دایون: اگه جرعت داری همونجا وایستا بعدا که میای خونه
ات: نمیام با این کارای تو بای بای میبینمت
دایون: بالاخرههههه کهههه میایییییی اینجااااااا
(ویو ات)
وای خدا دیرم شد الان چکار کنم سرعتم خیلی تند تندتر از چیزی که فکر میکنم الان تصادف کنم اخیشش بالاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم یواش یواش رفتم تو کافه که مینارو دیدم بهش گفتم رئیس نیست گفت نه منم رفتم تو که یعدفعه رئیس گوشمو گرفت (پایان ویوات)
ات: اخ اخ اخ رئیس درد داره ای دردم گرفت لطفا ولم کنین مگه چکار کردم
رئیس: چکار هوم چند بار که داری دیر میای ها ایندفعه باید اخراجت کنم همین الان استفانامتو پر میکنی میری دیگه اخراجی به هیچ وج اینجا پیدات نشه
ات: نمیدونم چی شد همه شجاعتمو جمع کردم و بهش گفتم اگه نرم و بمونم چی بهر حال که خودتون کارمند کم دارین اگه من برم که ورشکسته میشین که رئیس(این حرفارو درحالی گفت که رفت وروی صندلی نشست) هنوزم فرصت دارین که منو اخراج کنین ولی یه چیزی بگم بهتون هیچ وقت یه کارمندو بخاطر دیر اومدنش اخراج نکنین شما فقط دیر اومدن اون شخصو میبینین نه کارایی که برای شما میکنه ایا این درسته که بخاطر دیر اومدن به کارمند اخراجش کنین هوم
رئیس: چند روز نبودی واسه ما ادم شدی دختره هرز*ه اصلا پشیمون نیستم برو بیرون از کافه من
ات: هه ببین مردیکه عوض*ی یه روز پشیمون میشی از این کارت همین دختره میتونه زندگیتو به پایان برسونه
رئیس: تهدید میکنی میری بیرون یا زنگ بزنم به پلیس
ات: هرکاری میخوای بکن من از هیچی نمیترسم
(ویو جیمین)
سلام من جیمین هستم تنها وبا دوست انسانم زندگی میکنم که اسمش دای هیون اون تنها کسی بود که همیشه پشتم بود و ازم حمایت میکرد وقتی پدر و مادرم کشته شدن من مثل قبلا نبودم رفتارم با بقیه سرد بود بجز دای هیون و من یه شرکت بزرگ مد دارم که منو دای هیون ادارش میکنیم امروز قرار برم به اون کافه ای که اون مرد رو نجات دادم و طلق قرارمون شرطی که بستیم امروز باطل شده و باید بمیره اه این حس عجیب چیه دای هیون دای هیون
دای هیون: بله چیزی شده جیمین
جیمین: نه نه رفت فکر کردم یکی به کمکم نیاز داره و یهو ناپدید شد
دای هیون: جیمین تو شب روز کار میکنی بهتر نیست بری استراحت کنی
جیمین: نه نمیتونم باید برم به اون کافه تا حسابمو تصفیه کنم با اون مرده توام میای
دای هیون: اره اگه کاری از دست من برمیاد حتما میام
جیمین: نه کاری که نیست فقط خاصتم همینطوری بیای
دای هیون: باشه پس برم اماده بشم
(ویوجیمین)
خوب دوستان عزیز امید وارم از پارت اول خوشتون اومده باشه و لطفا حمایت کنین الان پارت دو رو هم میزارم
۶.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.