پارت ۸۳ رمان سفر عشق
#پارت_۸۳ #رمان_سفر_عشق
الین با لبخند نگام کرد
من:جونم
الین اومد سمتم و لپمو بوسید منم لپشو که حالا یکم تپل شده بود رو بوسیدم
مامان:الین بیا غذات آمادس
الین ترشیا رو برداشت و رفت آشپزخونه منم رفتم ببینم چی میخاد بخوره مامان تو یه ظرف یه عالمه ماکارونی ریخته بود و الین داشت با ولع میخورد بعد هر قاشق ماکارونی یه قاشق ترشی میخورد من و رسا یه نگاه بهم کردیم و آب دهنمونو قورت دادیم
رسا:مامان من چی؟
مامان:واسه الین فقط درست کردم
من:من چی؟
مامان:نه
صدام بلند شد:عه خوبه همه زحمتا رو من کشیدم
الین:چیکار کردی مگه؟ من الان باید ۹ ماه سختی بکشم
من:الین خانوم بگم چیکار کردم
چشم غره ای بهم رفت که نیشم باز شد رفتم کنارش نشستم
من:خانومیم زندگیم واسه آقات نمیدی؟
الین یه قاشق ترشی خورد و سری به معنی نه بالا انداخت
من:به بابای بچت چی؟
یه قاشق ماکارونی گرفت جلو دهنم خوردم و بعدم یه قاشق ترشی گرفت جلوم اونم خوردم خیلی خوشمزه بود
( 😭 دل خودمم خاست)
من:قربون مامان پسرم
الین همه غذا شو خورد و مابینش به منم میداد بعد از غذا گفت:دوغ میخام
بلند شدم و از یخچال دوغ برداشتم و یه لیوان پر کردم گذاشتم جلوش یه نفس سر کشید لبش دوغی شده بود خم شدم و لبشو مکیدم
مامان:پسر بی حیا جلوی ما
من:زنمه چیه شما برین بیرون
مامان چپ چپ نگام کرد:پروو
خندیدم الین دستی به شکمش کشید و گفت:آخیش سیر شدم
لبخند زدم همه رفتیم بیرون و نشستیم تو حال گوشی الین رو برداشتم و رفتم گوگل دنبال اسم
رسا:چیکار میکنی داداش
من:دنبال اسم واسه پسرم میگردم
الین:شبیه اسم خودت باشه
من:چشم
من:رایا چطوره؟
الین:مسخرس
رسا:رسام و رایا نه نمیان بهم
مامان:یه اسم قشنگ انتخاب کنید
من:چشم
مامان:من یه جوشونده مقوی واسه عروسم درست کنم
من:الان این همه غذا دادی بهش
مامان:وا مال دوساعت پیش بود ها
من:یه ربع بیشتر نگذشته
مامان:چیکار دارین شماها
من:از من بدتر تویی مامان
مامان چپ چپ نگام کرد و رفت
دنبال اسم میگشتم واقعا انتخاب بین اون همه اسم سخت بود
من:رایین چی؟
رسا و الین:عالیه
گوشیو گذاشتم رو میز و خم شدم شکم الین رو بوسیدم و بغل گرفتم
مامان:چه خبره رسام با اون هیکلت پاشو
من:پسرمو بغل کردم
مامان:اسم انتخاب کردین؟
رسا:وای آره انقد خوشگله
مامان:چی انتخاب کردین حالا
الین:رایین
مامان:قربونش برم
مامان جوشونده رو داد به الین و گفت:بخور بچت چشم رنگی بشه
رسا:وا مامان الین خونوادش خودشون چشم رنگیه اگه به اونا بره چشم رنگی میشه نیاز به جوشونده نیس
مامان:تو حرف نزن
رسا:مامان
مامان:یامان
زدم زیرخنده رسا با قهر روشو کرد اونور رهام اومد داخل وگفت:چه خبره
الین:رسام به رسا میخنده
رهام رفت پشت رسا و گونشو بوسید:عروسکمو اذیت نکن رسام
الین با لبخند نگام کرد
من:جونم
الین اومد سمتم و لپمو بوسید منم لپشو که حالا یکم تپل شده بود رو بوسیدم
مامان:الین بیا غذات آمادس
الین ترشیا رو برداشت و رفت آشپزخونه منم رفتم ببینم چی میخاد بخوره مامان تو یه ظرف یه عالمه ماکارونی ریخته بود و الین داشت با ولع میخورد بعد هر قاشق ماکارونی یه قاشق ترشی میخورد من و رسا یه نگاه بهم کردیم و آب دهنمونو قورت دادیم
رسا:مامان من چی؟
مامان:واسه الین فقط درست کردم
من:من چی؟
مامان:نه
صدام بلند شد:عه خوبه همه زحمتا رو من کشیدم
الین:چیکار کردی مگه؟ من الان باید ۹ ماه سختی بکشم
من:الین خانوم بگم چیکار کردم
چشم غره ای بهم رفت که نیشم باز شد رفتم کنارش نشستم
من:خانومیم زندگیم واسه آقات نمیدی؟
الین یه قاشق ترشی خورد و سری به معنی نه بالا انداخت
من:به بابای بچت چی؟
یه قاشق ماکارونی گرفت جلو دهنم خوردم و بعدم یه قاشق ترشی گرفت جلوم اونم خوردم خیلی خوشمزه بود
( 😭 دل خودمم خاست)
من:قربون مامان پسرم
الین همه غذا شو خورد و مابینش به منم میداد بعد از غذا گفت:دوغ میخام
بلند شدم و از یخچال دوغ برداشتم و یه لیوان پر کردم گذاشتم جلوش یه نفس سر کشید لبش دوغی شده بود خم شدم و لبشو مکیدم
مامان:پسر بی حیا جلوی ما
من:زنمه چیه شما برین بیرون
مامان چپ چپ نگام کرد:پروو
خندیدم الین دستی به شکمش کشید و گفت:آخیش سیر شدم
لبخند زدم همه رفتیم بیرون و نشستیم تو حال گوشی الین رو برداشتم و رفتم گوگل دنبال اسم
رسا:چیکار میکنی داداش
من:دنبال اسم واسه پسرم میگردم
الین:شبیه اسم خودت باشه
من:چشم
من:رایا چطوره؟
الین:مسخرس
رسا:رسام و رایا نه نمیان بهم
مامان:یه اسم قشنگ انتخاب کنید
من:چشم
مامان:من یه جوشونده مقوی واسه عروسم درست کنم
من:الان این همه غذا دادی بهش
مامان:وا مال دوساعت پیش بود ها
من:یه ربع بیشتر نگذشته
مامان:چیکار دارین شماها
من:از من بدتر تویی مامان
مامان چپ چپ نگام کرد و رفت
دنبال اسم میگشتم واقعا انتخاب بین اون همه اسم سخت بود
من:رایین چی؟
رسا و الین:عالیه
گوشیو گذاشتم رو میز و خم شدم شکم الین رو بوسیدم و بغل گرفتم
مامان:چه خبره رسام با اون هیکلت پاشو
من:پسرمو بغل کردم
مامان:اسم انتخاب کردین؟
رسا:وای آره انقد خوشگله
مامان:چی انتخاب کردین حالا
الین:رایین
مامان:قربونش برم
مامان جوشونده رو داد به الین و گفت:بخور بچت چشم رنگی بشه
رسا:وا مامان الین خونوادش خودشون چشم رنگیه اگه به اونا بره چشم رنگی میشه نیاز به جوشونده نیس
مامان:تو حرف نزن
رسا:مامان
مامان:یامان
زدم زیرخنده رسا با قهر روشو کرد اونور رهام اومد داخل وگفت:چه خبره
الین:رسام به رسا میخنده
رهام رفت پشت رسا و گونشو بوسید:عروسکمو اذیت نکن رسام
۲۳.۶k
۰۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.