*راز دل*
*راز دل*
ماه وش : از حموم اومدم بیرون رو تخت لباسهایی بود که خریده بودم نگاشون کردم وخندم گرفت چقدر کیهان بدجنس بود یاد کاراش میفتادم خندم می گرفت اون حتا سایز منو می دونست پسره ای پر رو با صدای در برگشتم مستانه بود
مستانه :چه خبره اینجا
لباسهام رو زیر رو می کرد
مستانه : چه خوش سلیقه
بعد جیغ زد وگفت : این همه لباس زیر
هم زمان در باز شد وکیهان اومد داخل
کیهان : چرا جیغ می زنی
مستانه نگام کرد خندم گرفت
- داشتیم شوخی می کردیم
کیهان : شما زن ها کلا عادت دارید جیغ جیغ کنید
خندیدم چشمکی زد ورفت
زدم به بازوی مستانه وگفتم : همینجوری این لباسو گرفتی تو دستت زشت نباشه
مستانه لبشو گزید وگفت : وای حواسم نبود
- برو بیرون لباس بپوشم مردم از گشنگی
مستانه : کیهان خسیس بهت شام نداد ؟!
- اون بیرون غذا نمی خوره کم پیش میاد مگر اینکه مجبور باشه
مستانه رفت لباس پوشیدم ورفتم پایین مستانه داشت میز شام رو می چید رفتم کمکش کیهان تو سالن نشسته بود مستانه با خنده گفت : تو رو خدا نگاش کن داره کارتون نگاه می کنه
متعجب نگاش کردم وگفتم : کلا اینجوره می گرده شبکه ای کارتون پیدا می کنه نگاه کنه
مستانه خندید وگفت : بهش نمیاد اخه بد اخلاق
- خیلی هم خوش اخلاقه
مستانه: چه غیرتیم شده
برگشتم کیهان داشت تلویزیون می دید رفتم بالا سرش وزدم به شونه اش برگشت نگام کرد
- کارتون نگاه می کنی ؟!
کیهان : اره قشنگه
- بیا شام
بلند شد از پشت دستشو دور کمرم انداخت وگفت : چه بوی خوبی میدی
نگاش کردم لبخند زد وگفت : بوی کیک می دی
- فکر کنم زیاد گشنته
کیهان : زیاد شام نخوربریم استخر
- من که شنا بلد نیستم
کیهان : خودم هستم که
- نچ نمیام
کیهان : دست خودت نیست باید بیای
نشست پشت میز وچشمکی زد
- چشات امشب تیک گرفته همش چشمک می زنی زد زیر خنده لبخند زدم برام بوس فرستاد
ماه وش : از حموم اومدم بیرون رو تخت لباسهایی بود که خریده بودم نگاشون کردم وخندم گرفت چقدر کیهان بدجنس بود یاد کاراش میفتادم خندم می گرفت اون حتا سایز منو می دونست پسره ای پر رو با صدای در برگشتم مستانه بود
مستانه :چه خبره اینجا
لباسهام رو زیر رو می کرد
مستانه : چه خوش سلیقه
بعد جیغ زد وگفت : این همه لباس زیر
هم زمان در باز شد وکیهان اومد داخل
کیهان : چرا جیغ می زنی
مستانه نگام کرد خندم گرفت
- داشتیم شوخی می کردیم
کیهان : شما زن ها کلا عادت دارید جیغ جیغ کنید
خندیدم چشمکی زد ورفت
زدم به بازوی مستانه وگفتم : همینجوری این لباسو گرفتی تو دستت زشت نباشه
مستانه لبشو گزید وگفت : وای حواسم نبود
- برو بیرون لباس بپوشم مردم از گشنگی
مستانه : کیهان خسیس بهت شام نداد ؟!
- اون بیرون غذا نمی خوره کم پیش میاد مگر اینکه مجبور باشه
مستانه رفت لباس پوشیدم ورفتم پایین مستانه داشت میز شام رو می چید رفتم کمکش کیهان تو سالن نشسته بود مستانه با خنده گفت : تو رو خدا نگاش کن داره کارتون نگاه می کنه
متعجب نگاش کردم وگفتم : کلا اینجوره می گرده شبکه ای کارتون پیدا می کنه نگاه کنه
مستانه خندید وگفت : بهش نمیاد اخه بد اخلاق
- خیلی هم خوش اخلاقه
مستانه: چه غیرتیم شده
برگشتم کیهان داشت تلویزیون می دید رفتم بالا سرش وزدم به شونه اش برگشت نگام کرد
- کارتون نگاه می کنی ؟!
کیهان : اره قشنگه
- بیا شام
بلند شد از پشت دستشو دور کمرم انداخت وگفت : چه بوی خوبی میدی
نگاش کردم لبخند زد وگفت : بوی کیک می دی
- فکر کنم زیاد گشنته
کیهان : زیاد شام نخوربریم استخر
- من که شنا بلد نیستم
کیهان : خودم هستم که
- نچ نمیام
کیهان : دست خودت نیست باید بیای
نشست پشت میز وچشمکی زد
- چشات امشب تیک گرفته همش چشمک می زنی زد زیر خنده لبخند زدم برام بوس فرستاد
۲۱.۷k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.