*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
- نیومدی که
سرمو راست کردم نگاش کردم
یه خوشه انگور برداشت ونگام کردم
کیهان : تو فکری عزیزم
- کیهان یه سوال بپرسم قول میدی باز بهت بر نخوره
کیهان : بگو عزیزم بر بخوره هم مشکلی نیست
خندیدم لبخندی زد
- زندگی پول دارا با ما خیلی فرق داره
کیهان : ما منظورت کیه؟
- من خانوادم
کیهان : مگه شما اینجا زندگی نمی کنید اینجا خونتونه دیگه به مامان بانو گفتم لازم نیست آشپزی کنه مستخدم میارم قبول نکرد
- تو کلا خودت مهربونی مثلا قابل قیاس با اون پسر عموت نیستی
کیهان : بستگی داره چطور تربیت شده باشی وتو چه خانواده ای بزرگ شدی از وقتی یاد دارم بابا هر چی داشت نصفشو بخشیده نه فقط اینجا کشورای دیگه هم میره دوسال دیگه میان ایران وقراره تو بیمارستان دولتی کار کنن تا اونجا که بشه کمک رسان مردم هستن منم یکم مثله اونام حالا منظورت از این نرف چی بود
- به این فکر می کردم پول خیلی خوشبختی میاره
کیهان : خوب اره ولی ادم ها همیشه ناراضی هستن هر چی بیشتر داشته باشن بیشتر حرص می خورن
- الان تو اینجوری
لبخندی زدوگفت : من فقط حرص یه چیزو می خورم
- چی ؟!
کیهان : اینکه نیم ساعته ناز تو رو خریدم بیای استخر تو اب هی سر منو با حرفات گرم می کنی من تجربه ام زیاده خانم خوشگله ای تپلی
- کیهان یه بار دیگه گفتی تپلی خودت می دونی
بلند شد وگفت : میگم
اومد دستمو گرفت وبلندم کرد
کیهان : بدو برو لباستو عوض کن
متعجب نگاش کردم
کیهان: چیه ؟!.
- چی رو عوض کنم
کیهان : اینا که تنته
- نچ همینجوری
کیهان : خیلی خوب
شیرجه رفت تو آب وگفت : بپر
نشستم وموهام رو با گیره بستم با خنده گفت : چرا برعکسن کارات
- تو دخالت نکن
یهو پاهام رو کشید افتادم تو بغلش با خشم نگاش کردم خندید وگفت : انقدر حرص نخور خوشگله بیا
دستامو گرفت اب تا روی سینه ام بود یه حس خوبی داشت
- عالیه کیهان
شروع کرد آموزش شنا رو به من یاد دادن ولی چون نا بلد بودم سختم بود یادگیریش خستا شدم وگفتم : بسه کیهان به خودت میری دوبرابر منی
کیهان : بخاطر لباساته سنگین میشی
بعدم از دو طرف پهلوم لباسمو گرفت وکشید بالا
- کیهان چیکار می کنی
کیهان : چته بابا با چشات منو کشتی سبک نشدی
راست می گفت سبک شده بودم دستاشو دور کمرم اورد نگاش کردم
کیهان: یه دور دیگه برو اگه یاد نگرفتی اسمم رو عوض می کنم
- چی می زاری
خندید وگفت : تو بگو
- بزار شمس الله
اینو گفتم غش کرد از خنده
کیهان : خیلی بدجنسی ماه وش منو باش فکر کردم چقدر ساکت وارومی
ماه وش :
- نیومدی که
سرمو راست کردم نگاش کردم
یه خوشه انگور برداشت ونگام کردم
کیهان : تو فکری عزیزم
- کیهان یه سوال بپرسم قول میدی باز بهت بر نخوره
کیهان : بگو عزیزم بر بخوره هم مشکلی نیست
خندیدم لبخندی زد
- زندگی پول دارا با ما خیلی فرق داره
کیهان : ما منظورت کیه؟
- من خانوادم
کیهان : مگه شما اینجا زندگی نمی کنید اینجا خونتونه دیگه به مامان بانو گفتم لازم نیست آشپزی کنه مستخدم میارم قبول نکرد
- تو کلا خودت مهربونی مثلا قابل قیاس با اون پسر عموت نیستی
کیهان : بستگی داره چطور تربیت شده باشی وتو چه خانواده ای بزرگ شدی از وقتی یاد دارم بابا هر چی داشت نصفشو بخشیده نه فقط اینجا کشورای دیگه هم میره دوسال دیگه میان ایران وقراره تو بیمارستان دولتی کار کنن تا اونجا که بشه کمک رسان مردم هستن منم یکم مثله اونام حالا منظورت از این نرف چی بود
- به این فکر می کردم پول خیلی خوشبختی میاره
کیهان : خوب اره ولی ادم ها همیشه ناراضی هستن هر چی بیشتر داشته باشن بیشتر حرص می خورن
- الان تو اینجوری
لبخندی زدوگفت : من فقط حرص یه چیزو می خورم
- چی ؟!
کیهان : اینکه نیم ساعته ناز تو رو خریدم بیای استخر تو اب هی سر منو با حرفات گرم می کنی من تجربه ام زیاده خانم خوشگله ای تپلی
- کیهان یه بار دیگه گفتی تپلی خودت می دونی
بلند شد وگفت : میگم
اومد دستمو گرفت وبلندم کرد
کیهان : بدو برو لباستو عوض کن
متعجب نگاش کردم
کیهان: چیه ؟!.
- چی رو عوض کنم
کیهان : اینا که تنته
- نچ همینجوری
کیهان : خیلی خوب
شیرجه رفت تو آب وگفت : بپر
نشستم وموهام رو با گیره بستم با خنده گفت : چرا برعکسن کارات
- تو دخالت نکن
یهو پاهام رو کشید افتادم تو بغلش با خشم نگاش کردم خندید وگفت : انقدر حرص نخور خوشگله بیا
دستامو گرفت اب تا روی سینه ام بود یه حس خوبی داشت
- عالیه کیهان
شروع کرد آموزش شنا رو به من یاد دادن ولی چون نا بلد بودم سختم بود یادگیریش خستا شدم وگفتم : بسه کیهان به خودت میری دوبرابر منی
کیهان : بخاطر لباساته سنگین میشی
بعدم از دو طرف پهلوم لباسمو گرفت وکشید بالا
- کیهان چیکار می کنی
کیهان : چته بابا با چشات منو کشتی سبک نشدی
راست می گفت سبک شده بودم دستاشو دور کمرم اورد نگاش کردم
کیهان: یه دور دیگه برو اگه یاد نگرفتی اسمم رو عوض می کنم
- چی می زاری
خندید وگفت : تو بگو
- بزار شمس الله
اینو گفتم غش کرد از خنده
کیهان : خیلی بدجنسی ماه وش منو باش فکر کردم چقدر ساکت وارومی
۱۰.۲k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.