*راز دل*
*راز دل*
کیهان:
کارم تموم شده بود ساعت رو نگاه کردم همینکه خواستم از در برم بیرون احسان جلوم سبز شد اخم کردم
- اینجا چیکار می کنی ؟
احسان : کیهان بزار باهات حرف بزنم
- ببین من باهات حرفی ندارم چند سال پیش حرفهات رو زدی
احسان دستمو گرفت دستمو کشیدم
احسان : کیهان قسمت میدم
- گفتم حرفی ندارم برو دیگه هم سرراه من سبز نشو
از پله ها اومدم پایین رفتم طرف ماشینم صداش از پشت سرم اومد
- می دونم تو کمک کردی برای نازنین .خیلی مردی
سوار ماشین شدم اومد جلو ماشین بوق زدم کنار نمی رفت
پیاده شدم وگفتم : برو کنار چرا نمی فهمی
احسان : چرا نمی زاری جبران کنم
- نیازی نیست نمی فهمی میگم نمی خوام باهات حرف بزنم
سوار شدم ماشینو دور زدم دنبال ماشین اومد عصبی زدم رو فرمون وشماره مهران رو گرفتم
مهران : بله آقا کیهان
- مهران نگفتم نفهمن من کمک مالی کردم
مهران : درمورد دوستتون حرف می زنید
- دوستم نیست .چرا گفتی؟!
مهران : آقا من که نگفتم قسم می خورم یکی رو فرستادم که نمی شناختن
- خیلی خوب حالا چیکار کردن
مهران : انگار حالشون بهتر شده دکتراش گفتن بیشتر بخاطر مریضی روحیه تا خود بیماریش
- خیلی خوب خدا حافظ حرف می زنیم
به خونه زنگ زدم بانو خانم برداشت
بانو: الو بفرمایید
- سلام مامان بانو به ماه وش بگو آماده بشه بریم خرید
بانو: چشم پسرم
تا رسیدم خونه ماه وشم آماده دم در منتظرم بود نشست وگفت : سلام چرا میومدی داخل
- دلم خواست بریم بیرون .چطور مگه قیافه ام بده ؟
اخمی کردوگفت : خیلی هم خوبی گفتم بیای یکم استراحت کنی .کجا می ریم؟!
- حوس خرید کردم هوا هم سرد شده دیگه
نگام کردولبخند زد گونه اش رو کشیدم جیغش دراومد
با حرص گفت : چرا لپم رو می کشی
- دوست دارم
لپشو ماساژ داد وگفت : درد اومد
راست می گفت بدجور قرمز شده بودخندیدم وگفتم : مثله این بچه تپلی ها هستی همش لپی
جیغ زد وگفت : کیهان
بعد تو اینه خودشو نگاه کرد وگفت : بده یعنی
لبخند زدم وگفتم : نه عزیزم خیلی هم خوبه
تا رسیدیم مرکز خرید سر به سرش می زاشتم واون حرص می خورد وجیغ می کشید
کیهان:
کارم تموم شده بود ساعت رو نگاه کردم همینکه خواستم از در برم بیرون احسان جلوم سبز شد اخم کردم
- اینجا چیکار می کنی ؟
احسان : کیهان بزار باهات حرف بزنم
- ببین من باهات حرفی ندارم چند سال پیش حرفهات رو زدی
احسان دستمو گرفت دستمو کشیدم
احسان : کیهان قسمت میدم
- گفتم حرفی ندارم برو دیگه هم سرراه من سبز نشو
از پله ها اومدم پایین رفتم طرف ماشینم صداش از پشت سرم اومد
- می دونم تو کمک کردی برای نازنین .خیلی مردی
سوار ماشین شدم اومد جلو ماشین بوق زدم کنار نمی رفت
پیاده شدم وگفتم : برو کنار چرا نمی فهمی
احسان : چرا نمی زاری جبران کنم
- نیازی نیست نمی فهمی میگم نمی خوام باهات حرف بزنم
سوار شدم ماشینو دور زدم دنبال ماشین اومد عصبی زدم رو فرمون وشماره مهران رو گرفتم
مهران : بله آقا کیهان
- مهران نگفتم نفهمن من کمک مالی کردم
مهران : درمورد دوستتون حرف می زنید
- دوستم نیست .چرا گفتی؟!
مهران : آقا من که نگفتم قسم می خورم یکی رو فرستادم که نمی شناختن
- خیلی خوب حالا چیکار کردن
مهران : انگار حالشون بهتر شده دکتراش گفتن بیشتر بخاطر مریضی روحیه تا خود بیماریش
- خیلی خوب خدا حافظ حرف می زنیم
به خونه زنگ زدم بانو خانم برداشت
بانو: الو بفرمایید
- سلام مامان بانو به ماه وش بگو آماده بشه بریم خرید
بانو: چشم پسرم
تا رسیدم خونه ماه وشم آماده دم در منتظرم بود نشست وگفت : سلام چرا میومدی داخل
- دلم خواست بریم بیرون .چطور مگه قیافه ام بده ؟
اخمی کردوگفت : خیلی هم خوبی گفتم بیای یکم استراحت کنی .کجا می ریم؟!
- حوس خرید کردم هوا هم سرد شده دیگه
نگام کردولبخند زد گونه اش رو کشیدم جیغش دراومد
با حرص گفت : چرا لپم رو می کشی
- دوست دارم
لپشو ماساژ داد وگفت : درد اومد
راست می گفت بدجور قرمز شده بودخندیدم وگفتم : مثله این بچه تپلی ها هستی همش لپی
جیغ زد وگفت : کیهان
بعد تو اینه خودشو نگاه کرد وگفت : بده یعنی
لبخند زدم وگفتم : نه عزیزم خیلی هم خوبه
تا رسیدیم مرکز خرید سر به سرش می زاشتم واون حرص می خورد وجیغ می کشید
۸.۸k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.