نامه هایی که خواننده ندارند
نامه هایی که خواننده ندارند
این روزها مچاله شده ام ،
تا خورده ام،
نه شبیه کاغذی بی خط که گرفتار باد و طوفان شده باشد،
شبیه نقاشی تا خورده ای که رنگ هایش روی هم آوار شده باشد ،
گرفتار خودم شده ام!
دست و پا می زنم در تنم!
شنا هم که نمی دانم ،با هر دست و پا زدنی بیشتر فرو می روم، در مرداب خودم...
و دیگر هیچ دستی مرا از من بیرون نخواهد کشید!
آشنا و غریبه راه خانه ام را گم کرده اند،
کسی حال دست هایم را نمی پرسد، هیچ پیامی نیست، و همه ی کسانی که روزگاری لبخند هایم را به لب هاشان می چسباندم، هوایِ نداشتنم را کردند!
حالا بوم نقاشی تنهایی هستم که مرا از بس تا کرده اند... دیگر نه روشنم ... نه شفاف... فقط ترکیب غم انگیزی از رنگ هایی هستم که هرگز نمی بایست کنار هم می نشستند...
#روشنک_آرامش
این روزها مچاله شده ام ،
تا خورده ام،
نه شبیه کاغذی بی خط که گرفتار باد و طوفان شده باشد،
شبیه نقاشی تا خورده ای که رنگ هایش روی هم آوار شده باشد ،
گرفتار خودم شده ام!
دست و پا می زنم در تنم!
شنا هم که نمی دانم ،با هر دست و پا زدنی بیشتر فرو می روم، در مرداب خودم...
و دیگر هیچ دستی مرا از من بیرون نخواهد کشید!
آشنا و غریبه راه خانه ام را گم کرده اند،
کسی حال دست هایم را نمی پرسد، هیچ پیامی نیست، و همه ی کسانی که روزگاری لبخند هایم را به لب هاشان می چسباندم، هوایِ نداشتنم را کردند!
حالا بوم نقاشی تنهایی هستم که مرا از بس تا کرده اند... دیگر نه روشنم ... نه شفاف... فقط ترکیب غم انگیزی از رنگ هایی هستم که هرگز نمی بایست کنار هم می نشستند...
#روشنک_آرامش
۹۱۷
۲۳ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.