بدون تو نمیتونم. پارت3
کوک: اومم.. نه... چطور؟
ات: عاا.. هیچی... هیچی مهم نیس.
کوک: استاد اومددد
استاد: سلام بچه ها. دانش اموز جدید داریم بیا خودتو معرفی کن.
بورام: هه.. استاد نیازی نیست همه میشناسنش
استاد: خوبه... درسو شروع میکنیم
پرش به زنگ تفریح
ویو ات
داشتم خوراکی میخوردم که بورام اومد سمتم خیلی ترسیدم سعی کردم ازش فاصله بگیرم. شروع کرد موهامو کشیدم و مشت زدن به صورتم گوشه لبم پاره شد و خون میومد افتادم روی زمین و سعی کرد منو بزنه که دستی مانعش شد. مدیرمون بود..(میخواستی کوک باشه😁😂)
مدیر: زود بیا دفتر
بورام: ولی...
مدیر: خفه شوو.. ببین با این دختر چیکار کردیی
رفتن و منم اروم خواستم پاشم که کوک اومد سمتم
کوک: ات چیشده خوبیییی؟؟؟
ات: آ... اره خوبم
کوک: بیا بریم پیش دکتر مدرسه
ات: اوهوم
پرش به بعد مدرسه
کوک و ات خدافظی کردن و رفتن خونه.
ویو کوک
چرا ازش خوشم میاد؟ من از هیچچ دختری خوشم نمیومددد... چراا؟ واقعا چرا؟
روی تخت خوابم برد...
ات: عاا.. هیچی... هیچی مهم نیس.
کوک: استاد اومددد
استاد: سلام بچه ها. دانش اموز جدید داریم بیا خودتو معرفی کن.
بورام: هه.. استاد نیازی نیست همه میشناسنش
استاد: خوبه... درسو شروع میکنیم
پرش به زنگ تفریح
ویو ات
داشتم خوراکی میخوردم که بورام اومد سمتم خیلی ترسیدم سعی کردم ازش فاصله بگیرم. شروع کرد موهامو کشیدم و مشت زدن به صورتم گوشه لبم پاره شد و خون میومد افتادم روی زمین و سعی کرد منو بزنه که دستی مانعش شد. مدیرمون بود..(میخواستی کوک باشه😁😂)
مدیر: زود بیا دفتر
بورام: ولی...
مدیر: خفه شوو.. ببین با این دختر چیکار کردیی
رفتن و منم اروم خواستم پاشم که کوک اومد سمتم
کوک: ات چیشده خوبیییی؟؟؟
ات: آ... اره خوبم
کوک: بیا بریم پیش دکتر مدرسه
ات: اوهوم
پرش به بعد مدرسه
کوک و ات خدافظی کردن و رفتن خونه.
ویو کوک
چرا ازش خوشم میاد؟ من از هیچچ دختری خوشم نمیومددد... چراا؟ واقعا چرا؟
روی تخت خوابم برد...
۴.۶k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.