شرکت اقای کیم
#شرکت_اقای_کیم
#part24
"ویو ات"
رانندگی کردم و با اون ادرسی که این پسره ی روانی بهم داده بود رسیدم به یه عمارت خیلی بزرگ و شیک
طرف:پیاده شو!
ات:هان ؟من دیگه برا چی ؟
طرف:ماشینم و داغون کردی!بهت هم نمیخوره بتونی خسارت بدی،پس بهتره فعلا هرکاری که من میگم انجام بدی...وگرنه میوفتی گوشه زندان
درست میگفت...من نمیتونستم خسارت همیچین ماشینی رو بدم...درسته که هرماه کلی حقوق میگرفتم...ولی بیشترشم خرج میکردم و همچین مبلغی جدا واسم سنگین بود !!!
ماشین و خاموش کردم و باهم رفتیم توی عمارت
یه دختره که استایل خفنی داشت و مثل این پسره لباس پوشیده بود...تا با این وضعیت دیدش بدو بدو اومد سمتش
دختره :تهیونگ ؟؟؟؟چی شده؟؟؟این چه وضعیه ؟؟
و تا من و دید اومد جلو و دستم و گرفتم و محکم فشار داد،جوری که اگه یک دقیقه دیگه تو ی این شرایط بودم قطعا استخونم خورد میشد
دختره:تو این بلا رو سرش اوردی!اره؟
بعدش داد زد
دختره :اره ؟
انگار لال شده بودم...شایدم به خاطر اون دردی بود که از دستم میتونستم حسش کنم
تهیونگ:بسه!ول کن دستش و...
انگار دختره خیلی ازش حساب میبرد و سریع دستم و ول کرد
دختره :جین!(داد)
بعدش جین...از اتاق روبه رو مون اومد بیرون و عکس تالعملی همون دختره رو نشون داد
جین :تهیونگ!
تهیونگ:من خوبم!بس کنید دیگه!
تهیونگ دست من و گرفت برد توی یه اتاقی..با دکوراسیون مشکی
خودش نشست روی صندلی و از جیب شلوارش گوشیش و گرفت سمتم
تهیونگ:بزن
ات:چی؟
تهیونگ:شمارت و میگم!
ات:برا چی اونوقت ؟
تهیونگ:خودت نمیدونی ؟
شمارم و توی گوشیش زدم و با اسمه ات سیوش کردم..
یه نگاه کرد و بعدش ادامه داد
تهیونگ:بهت زنگ میزنم...داره ازت خوشم میاد!دختر زرنگی ای...به جای خسارت،باید برای من کار کنی...
ات:هن ؟فیلم زیاد میبینی نه ؟
با یه حالت سوالی نگام کرد
ات :من خودم یه جا دارم کار میکنم!
تهیونگ:این دیگه به من ربطی ندارع...حالاهم برو بیرون...هرموقع لازمم بشی بهت زنگ میزنم
خواستم چیزی بگم که گفت"برو بیرون!"
نفسم و با صدا فوت کردم و از اتاقش اومدم بیرون و در و محکم بهم کوبیدم که صدای خندش و شنیدم و این باعث شد که بیشتر عصبانی بشم !!!
#part24
"ویو ات"
رانندگی کردم و با اون ادرسی که این پسره ی روانی بهم داده بود رسیدم به یه عمارت خیلی بزرگ و شیک
طرف:پیاده شو!
ات:هان ؟من دیگه برا چی ؟
طرف:ماشینم و داغون کردی!بهت هم نمیخوره بتونی خسارت بدی،پس بهتره فعلا هرکاری که من میگم انجام بدی...وگرنه میوفتی گوشه زندان
درست میگفت...من نمیتونستم خسارت همیچین ماشینی رو بدم...درسته که هرماه کلی حقوق میگرفتم...ولی بیشترشم خرج میکردم و همچین مبلغی جدا واسم سنگین بود !!!
ماشین و خاموش کردم و باهم رفتیم توی عمارت
یه دختره که استایل خفنی داشت و مثل این پسره لباس پوشیده بود...تا با این وضعیت دیدش بدو بدو اومد سمتش
دختره :تهیونگ ؟؟؟؟چی شده؟؟؟این چه وضعیه ؟؟
و تا من و دید اومد جلو و دستم و گرفتم و محکم فشار داد،جوری که اگه یک دقیقه دیگه تو ی این شرایط بودم قطعا استخونم خورد میشد
دختره:تو این بلا رو سرش اوردی!اره؟
بعدش داد زد
دختره :اره ؟
انگار لال شده بودم...شایدم به خاطر اون دردی بود که از دستم میتونستم حسش کنم
تهیونگ:بسه!ول کن دستش و...
انگار دختره خیلی ازش حساب میبرد و سریع دستم و ول کرد
دختره :جین!(داد)
بعدش جین...از اتاق روبه رو مون اومد بیرون و عکس تالعملی همون دختره رو نشون داد
جین :تهیونگ!
تهیونگ:من خوبم!بس کنید دیگه!
تهیونگ دست من و گرفت برد توی یه اتاقی..با دکوراسیون مشکی
خودش نشست روی صندلی و از جیب شلوارش گوشیش و گرفت سمتم
تهیونگ:بزن
ات:چی؟
تهیونگ:شمارت و میگم!
ات:برا چی اونوقت ؟
تهیونگ:خودت نمیدونی ؟
شمارم و توی گوشیش زدم و با اسمه ات سیوش کردم..
یه نگاه کرد و بعدش ادامه داد
تهیونگ:بهت زنگ میزنم...داره ازت خوشم میاد!دختر زرنگی ای...به جای خسارت،باید برای من کار کنی...
ات:هن ؟فیلم زیاد میبینی نه ؟
با یه حالت سوالی نگام کرد
ات :من خودم یه جا دارم کار میکنم!
تهیونگ:این دیگه به من ربطی ندارع...حالاهم برو بیرون...هرموقع لازمم بشی بهت زنگ میزنم
خواستم چیزی بگم که گفت"برو بیرون!"
نفسم و با صدا فوت کردم و از اتاقش اومدم بیرون و در و محکم بهم کوبیدم که صدای خندش و شنیدم و این باعث شد که بیشتر عصبانی بشم !!!
۳.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.