عشق پنهان
عشق پنهان
پارت۴
جیمین
بلاخره رسیدم باید هر طوری شده اون کیم تهیونگ عوضی رو از بین ببرم نمیتونم بزارم نقشه هامو خراب کنه تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد بادیگاردم بود
جیمین.الو الکس چیشده؟
الکس.اقا ما همین الان وارد عمارت کیم شدیم اما خبری از کیم نیست اینطور که پیداست رفته سئول
جیمین.چیی؟یعنی چی که برگشته سئول؟مگه اون بوسان نبود؟
الکس.نه
گوشی رو قطع کردم تهیونگ خوب کارشو بلده،حالا که برگشته سئول نکنه...نکنه بلایی سر اتم بیاره؟باید برگردم سئول،هر اتفاقی که افتاده بخاطر تهیونگه اگه اون نبود شاید اون اتفاق لعنتی برای ات نمیوفتاد...
فلش بک به گذشته
ات
تهیونگ.ات عزیزم خیلی خرید کردیم بهتر نیست برگردیم خونه؟
ات.ارع عشقم بریم منم خسته شدم
دست تهیونگو گرفتمو باهم از پاساژ خارج شدیم،الان چند ماهِ با هم رابطه داریم اما جیمین با رابطه ی ما موافق نیست بخاطر همین ما مخفیانه میریم بیرون
تهیونگ منو رسوند خونه منم باهاش خداحافظی کردمو وارد خونه شدم که جیمینو توی حال دیدم روی مبل نشسته بود
ات.س سلام داداش
جیمین.سلام،کجا بودی؟
ات.بیرون بودم
جیمین.با اون پسره نه؟
ات.اون پسره اسم داره اسمشم تهیونگه،بعدشم تو از کجا میدونی من با اون رفتم بیرون؟
جیمین.الان خودتو لو دادی ابجیه زرنگم من فقط از تو سوال کردم
ات.شت
جیمین.مگه بهت نگفتم خوشم نمیاد با اون پسره باشی چرا به حرفم گوش نمیکنی؟(داد)
ات.به تو چه من اونو دوست دارم(داد)
از خونه اومدم بیرون داشتم میرفتم جیمین هم پشت سرم بود،توی تاریکی شب نور یه چیزی رو دیدم آخرین چیزی که شنیدم صدای داد جیمین بود و بعدش با سوزش سرم چشام سیاهی رفت..
پایان فلش بک
تهیونگ
ات رو رسوندم خونه حالم اوکی نبود دوباره یاد گذشته افتادم چقد دوسش داشتم تا اینکه بعد از اون تصادف لعنتیو فراموشیه ات همه چیز خراب شد،اشکامو از روی گونم پاک کردم تمام این مشکلات به خاطر جیمین بود اگه اون شب بحث نمیکردن این اتفاق برای خواهر گلم نمیوفتاد..هه خواهرم قبلاً عشقم بود اما الان با مدارکی که دارم فقط یه آزمایش میتونه حقیقتو برملا کنه بعدش ات رو با خودم میبرم،اما اولش باید مطمئن شم خواهرمه،اگه بابام روز اول خواهرمو نمیفروخت الان اون کنارم بودو من توی این حال نبودم
جیمین
نزدیک ساعت دو رسیدم سئول چون کلید داشتم درو باز کردم تا بقیه رو بیدار نکنم،وارد خونه شدم یه راست رفتم سمت اتاق ات چون اولویت اولم اون بود،در اتاقشو باز کردمو یه نفس راحت کشیدم خواب بود رفتم بالای سرشو موهاشو نوازش کردم حتی توی خواب هم مظلومو زیبا بود..آخه چرا تو باید خواهرم باشی لعنتی؟چشمامو ناامید بستم عشقی که من به ات دارم..اشتباهه..
شرطا
۲۹ لایک
۲۴ کام
پارت۴
جیمین
بلاخره رسیدم باید هر طوری شده اون کیم تهیونگ عوضی رو از بین ببرم نمیتونم بزارم نقشه هامو خراب کنه تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد بادیگاردم بود
جیمین.الو الکس چیشده؟
الکس.اقا ما همین الان وارد عمارت کیم شدیم اما خبری از کیم نیست اینطور که پیداست رفته سئول
جیمین.چیی؟یعنی چی که برگشته سئول؟مگه اون بوسان نبود؟
الکس.نه
گوشی رو قطع کردم تهیونگ خوب کارشو بلده،حالا که برگشته سئول نکنه...نکنه بلایی سر اتم بیاره؟باید برگردم سئول،هر اتفاقی که افتاده بخاطر تهیونگه اگه اون نبود شاید اون اتفاق لعنتی برای ات نمیوفتاد...
فلش بک به گذشته
ات
تهیونگ.ات عزیزم خیلی خرید کردیم بهتر نیست برگردیم خونه؟
ات.ارع عشقم بریم منم خسته شدم
دست تهیونگو گرفتمو باهم از پاساژ خارج شدیم،الان چند ماهِ با هم رابطه داریم اما جیمین با رابطه ی ما موافق نیست بخاطر همین ما مخفیانه میریم بیرون
تهیونگ منو رسوند خونه منم باهاش خداحافظی کردمو وارد خونه شدم که جیمینو توی حال دیدم روی مبل نشسته بود
ات.س سلام داداش
جیمین.سلام،کجا بودی؟
ات.بیرون بودم
جیمین.با اون پسره نه؟
ات.اون پسره اسم داره اسمشم تهیونگه،بعدشم تو از کجا میدونی من با اون رفتم بیرون؟
جیمین.الان خودتو لو دادی ابجیه زرنگم من فقط از تو سوال کردم
ات.شت
جیمین.مگه بهت نگفتم خوشم نمیاد با اون پسره باشی چرا به حرفم گوش نمیکنی؟(داد)
ات.به تو چه من اونو دوست دارم(داد)
از خونه اومدم بیرون داشتم میرفتم جیمین هم پشت سرم بود،توی تاریکی شب نور یه چیزی رو دیدم آخرین چیزی که شنیدم صدای داد جیمین بود و بعدش با سوزش سرم چشام سیاهی رفت..
پایان فلش بک
تهیونگ
ات رو رسوندم خونه حالم اوکی نبود دوباره یاد گذشته افتادم چقد دوسش داشتم تا اینکه بعد از اون تصادف لعنتیو فراموشیه ات همه چیز خراب شد،اشکامو از روی گونم پاک کردم تمام این مشکلات به خاطر جیمین بود اگه اون شب بحث نمیکردن این اتفاق برای خواهر گلم نمیوفتاد..هه خواهرم قبلاً عشقم بود اما الان با مدارکی که دارم فقط یه آزمایش میتونه حقیقتو برملا کنه بعدش ات رو با خودم میبرم،اما اولش باید مطمئن شم خواهرمه،اگه بابام روز اول خواهرمو نمیفروخت الان اون کنارم بودو من توی این حال نبودم
جیمین
نزدیک ساعت دو رسیدم سئول چون کلید داشتم درو باز کردم تا بقیه رو بیدار نکنم،وارد خونه شدم یه راست رفتم سمت اتاق ات چون اولویت اولم اون بود،در اتاقشو باز کردمو یه نفس راحت کشیدم خواب بود رفتم بالای سرشو موهاشو نوازش کردم حتی توی خواب هم مظلومو زیبا بود..آخه چرا تو باید خواهرم باشی لعنتی؟چشمامو ناامید بستم عشقی که من به ات دارم..اشتباهه..
شرطا
۲۹ لایک
۲۴ کام
۶.۱k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.