◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
𝐏𝐚𝐫𝐭 38
════════════════
به ارومی چشمانش را باز کرد و از خواب نازی که داشت دل کند...
توقع داشت تا مرد را در کنار خود ببیند که غرق در خواب است ، میخواست خود را برای مرد لوس کند و به مرد اجازه دهد تا او را در اغوش بگیرد و او را نوازش کند ولی...وقتی چشمانش را به صورت کامل باز کرد و نگاهی به اطراف انداخت...فقط جای خالی مرد را دید و تنها بودنش در اتاق...
به ارومی روی تخت نشست...درد را در تمام بدن زنانه و ظریفاش احساس میکرد
میخواست به دنبال مرد برود و دلیل تنها بودنش را بپرسد...چرا در همچین موقعیتی ، بعد از داشتن همچین رابطه ای و همچین شبی...او را تنها گذاشته بود ؟
ولی...درد به دخترک اجازه نمیداد تا دلایل را جویا شود...پس اول از همه و همهچیز به حمامی رفت تا بتواند درد را تحمل کند
═════════════════
『𝐓𝐢𝐦𝐞 𝐒𝐤𝐢𝐩』. "مدتی بعد"
═════════════════
از حمام بیرون امده بود ، لباسی بر تن کرده بود و تمام و کمال خود را خشک کرده بود...
ساعت تقریبا ۵ ظهر بود و هوا رو به تاریکی میزد
الان به دنبال مرد بود...
هنوز هم با خود فکر میکرد...چگونه بعد از همچین شبی او را تنها گذاشته بود ؟
اولین قدم را به سمت بیرون اتاق برداشت که مرد را دید..مردی کمی مست که روی مبل دراز کشیده بود و زیر لب زمزمه هایی میکرد
════════════════
او را صدا زد ولی جوابی دریافت نکرد ، از پله های پایین رفت و روبروی مرد ایستاد بلکه توجه او را به خود جلب کند..با جلب توجه مرد به خودش چشمان زیبا و گوهر مانند مرد را دید که اشکی در آنها جمع شده بود...
گریه نمیکرد و چیزی نمیگفت ولی مشخص بود که غمگین است
نمیدانست چرا...فقط به اغوش مرد رفت...شاید میخواست مرد را ارام کند
تقریبا از یاد برده بود که به خاطر دوری مرد با او قهر کرده بود
════════════════
❦ : چرا...چه اتفاقی افتاده ، هومم ؟
♰ : امروز...بلاخره...با تحقیق های زیاد متوجه مکان جین شدیم و...فهمیدیم کی پشت این ادمربایی بود
❦ : این خوب نیست ؟ نباید خوشحال باشی ؟ پس چرا...
♰ : پشت این ادمربایی...جین بود...
❦ : چ-چی ؟
════════════════
درست شنیده بود ؟ مرد گفت پشت این ادم ربایی جین بود ؟ یعنی جین قصد دزدین دخترک رو داشت ؟
این واقعیت بود ؟
مردی که تمام مدت اینقدر با دخترک مهربون بود ؟
فردی که تمام مدت دخترک بهش اعتماد کرده بود ؟
جینی که تمام مدت نگران احوالاش بود و...
الان میتونست متوجه دلیل رفتار عجیب اون مرد بشود...وقتی که از حال جین پرسید...او خندید چون...تمام مدت جین رئیس او بود ؟ ولی...چرا ؟!
چطور ممکن بود ؟
پس جین ادم بدهی این داستان عاشقانه بود ؟
═══════════════
لایک: 170 کامنت: 180
𝐏𝐚𝐫𝐭 38
════════════════
به ارومی چشمانش را باز کرد و از خواب نازی که داشت دل کند...
توقع داشت تا مرد را در کنار خود ببیند که غرق در خواب است ، میخواست خود را برای مرد لوس کند و به مرد اجازه دهد تا او را در اغوش بگیرد و او را نوازش کند ولی...وقتی چشمانش را به صورت کامل باز کرد و نگاهی به اطراف انداخت...فقط جای خالی مرد را دید و تنها بودنش در اتاق...
به ارومی روی تخت نشست...درد را در تمام بدن زنانه و ظریفاش احساس میکرد
میخواست به دنبال مرد برود و دلیل تنها بودنش را بپرسد...چرا در همچین موقعیتی ، بعد از داشتن همچین رابطه ای و همچین شبی...او را تنها گذاشته بود ؟
ولی...درد به دخترک اجازه نمیداد تا دلایل را جویا شود...پس اول از همه و همهچیز به حمامی رفت تا بتواند درد را تحمل کند
═════════════════
『𝐓𝐢𝐦𝐞 𝐒𝐤𝐢𝐩』. "مدتی بعد"
═════════════════
از حمام بیرون امده بود ، لباسی بر تن کرده بود و تمام و کمال خود را خشک کرده بود...
ساعت تقریبا ۵ ظهر بود و هوا رو به تاریکی میزد
الان به دنبال مرد بود...
هنوز هم با خود فکر میکرد...چگونه بعد از همچین شبی او را تنها گذاشته بود ؟
اولین قدم را به سمت بیرون اتاق برداشت که مرد را دید..مردی کمی مست که روی مبل دراز کشیده بود و زیر لب زمزمه هایی میکرد
════════════════
او را صدا زد ولی جوابی دریافت نکرد ، از پله های پایین رفت و روبروی مرد ایستاد بلکه توجه او را به خود جلب کند..با جلب توجه مرد به خودش چشمان زیبا و گوهر مانند مرد را دید که اشکی در آنها جمع شده بود...
گریه نمیکرد و چیزی نمیگفت ولی مشخص بود که غمگین است
نمیدانست چرا...فقط به اغوش مرد رفت...شاید میخواست مرد را ارام کند
تقریبا از یاد برده بود که به خاطر دوری مرد با او قهر کرده بود
════════════════
❦ : چرا...چه اتفاقی افتاده ، هومم ؟
♰ : امروز...بلاخره...با تحقیق های زیاد متوجه مکان جین شدیم و...فهمیدیم کی پشت این ادمربایی بود
❦ : این خوب نیست ؟ نباید خوشحال باشی ؟ پس چرا...
♰ : پشت این ادمربایی...جین بود...
❦ : چ-چی ؟
════════════════
درست شنیده بود ؟ مرد گفت پشت این ادم ربایی جین بود ؟ یعنی جین قصد دزدین دخترک رو داشت ؟
این واقعیت بود ؟
مردی که تمام مدت اینقدر با دخترک مهربون بود ؟
فردی که تمام مدت دخترک بهش اعتماد کرده بود ؟
جینی که تمام مدت نگران احوالاش بود و...
الان میتونست متوجه دلیل رفتار عجیب اون مرد بشود...وقتی که از حال جین پرسید...او خندید چون...تمام مدت جین رئیس او بود ؟ ولی...چرا ؟!
چطور ممکن بود ؟
پس جین ادم بدهی این داستان عاشقانه بود ؟
═══════════════
لایک: 170 کامنت: 180
۴۹.۹k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.