رمان عشق اجباری!
#عشق_اجباری
پارت:۱۰
ویو جونگ کوک:
_رئیس
+ب بیا تو(صداش بغض داشت)
_رئیس لطفا از اتاق بیاید بیرون براتون غذا آماده کردن
+ه تو برو
_رئیس چرا اتقدر به خودتون سخت میگیرید
+خ خودت که میدونی بدون یوری هیچی نیستم🥹
_رئیس لطفا اینجور نگید
+ج ج جیمین خیلی ب بی رحمه ای اینو ف فقط من میدونم ، میترسم ب به یوری..هق🥹
_ر رئیس ببخشید جسارت میکنم ولی سما قبل از یوری خیبی مافیای قوی بودید جوری که کسی هیچ وقت کسی باهتون جرعت نداشت بجنگه
+م من م میخاستم ب به یوری اعتراف کنم ، اعتراف کنم د دوسش دارم 🥹(و گریه)
_ر رئیس
+خ خودتم خوب میدونی ی یوری همه چیزمه🥹
_ر رئیس لطفا ناراحتی به خودتون راه ندید ما میتونیم قوی تر بشیمو به اون جیمین لعنتی حمله کنیم
+م مگه شهر هِرته ، ا از یوری به عنوان گروگان استفاده م میکنه
_ر رئیس من یه چیز فهمیدم خیلی وقته بهش فکر میکنم ولی مطمئن نیستم
+ب بگو
_میگم شاید دلیل اینکه جیمین یوری رو دزدیده اینکه جیز مهمی ازش بخاد
+ م مثلاچی؟
+چ چی ینی😳
_ر رئیس؟
+ج جیمین قصد داره همه داروندارمو بکشه بالا و یوری هم همه چیز منو میدونه
_ب بله؟!!!
+ولی ا اگه این به یوری کمکی میکنه پ پس بهتره همه چیزو بگه هعپ🥹
_ا اما رئیس ما کیتونیم|
+هیچی نگو ، هی ما میتونیم ما میتونیم راه انداختی که چیی؟(دادو کمی گریه)
+من مطمئنم جیمین درباره یوری هم تحقیق کرده ، فکر کردی به همین سادگیاس؟؟!(داد)
+ب برو بیرون م م میخام تنها باشم
_ب ببخشید ، چشم
ویو جیمین:
خیلی جلو خودشو گرفته بود که بلند بلند گریه نکنه ولی آروم گریه میکرد که شروع کرد
_ت تورو جون ه هرکی دوس داری هق🥹 بسههه، آییی(داد و گریه)
+حقته عوضی چرا من هرچی میگم باز حرف خودتو میزنییییی چیزیو که میخامو بدهههه(داد)
همینجور میزدمش
_ر رئیس هق کجاییییی نجاتم بدهههه هقققق🥹
+کوفت رئیسسس
_هققق آییی خ خواهششش میکنمم بسهه🥹
تقریبا غرق خون شده بود. ازش دست کشیدمو رفتم
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
پارت:۱۰
ویو جونگ کوک:
_رئیس
+ب بیا تو(صداش بغض داشت)
_رئیس لطفا از اتاق بیاید بیرون براتون غذا آماده کردن
+ه تو برو
_رئیس چرا اتقدر به خودتون سخت میگیرید
+خ خودت که میدونی بدون یوری هیچی نیستم🥹
_رئیس لطفا اینجور نگید
+ج ج جیمین خیلی ب بی رحمه ای اینو ف فقط من میدونم ، میترسم ب به یوری..هق🥹
_ر رئیس ببخشید جسارت میکنم ولی سما قبل از یوری خیبی مافیای قوی بودید جوری که کسی هیچ وقت کسی باهتون جرعت نداشت بجنگه
+م من م میخاستم ب به یوری اعتراف کنم ، اعتراف کنم د دوسش دارم 🥹(و گریه)
_ر رئیس
+خ خودتم خوب میدونی ی یوری همه چیزمه🥹
_ر رئیس لطفا ناراحتی به خودتون راه ندید ما میتونیم قوی تر بشیمو به اون جیمین لعنتی حمله کنیم
+م مگه شهر هِرته ، ا از یوری به عنوان گروگان استفاده م میکنه
_ر رئیس من یه چیز فهمیدم خیلی وقته بهش فکر میکنم ولی مطمئن نیستم
+ب بگو
_میگم شاید دلیل اینکه جیمین یوری رو دزدیده اینکه جیز مهمی ازش بخاد
+ م مثلاچی؟
+چ چی ینی😳
_ر رئیس؟
+ج جیمین قصد داره همه داروندارمو بکشه بالا و یوری هم همه چیز منو میدونه
_ب بله؟!!!
+ولی ا اگه این به یوری کمکی میکنه پ پس بهتره همه چیزو بگه هعپ🥹
_ا اما رئیس ما کیتونیم|
+هیچی نگو ، هی ما میتونیم ما میتونیم راه انداختی که چیی؟(دادو کمی گریه)
+من مطمئنم جیمین درباره یوری هم تحقیق کرده ، فکر کردی به همین سادگیاس؟؟!(داد)
+ب برو بیرون م م میخام تنها باشم
_ب ببخشید ، چشم
ویو جیمین:
خیلی جلو خودشو گرفته بود که بلند بلند گریه نکنه ولی آروم گریه میکرد که شروع کرد
_ت تورو جون ه هرکی دوس داری هق🥹 بسههه، آییی(داد و گریه)
+حقته عوضی چرا من هرچی میگم باز حرف خودتو میزنییییی چیزیو که میخامو بدهههه(داد)
همینجور میزدمش
_ر رئیس هق کجاییییی نجاتم بدهههه هقققق🥹
+کوفت رئیسسس
_هققق آییی خ خواهششش میکنمم بسهه🥹
تقریبا غرق خون شده بود. ازش دست کشیدمو رفتم
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
۳.۴k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.