رمان عشق اجباری!
#عشق_اجباری
پارت:۲۰
ویو یوری:
نمیدونستم حرف کدومشونو باور کنم بنظرم جیمینم حق داشت که با گریه گفتی
_ح حالا اگه دلت. واسه رئیست تنگ شده می میتوم بهش زنگ بزنم که بیاد ببینتت
+عا واقعا👀(آروم)
_آره
+م میشه گریه نکنی اینجوری منم گریم میگیره
_باشه🥹🤧
تو اون شرایط هواسم نبود آروم رفتمو جیمینو بغل کردم . هه تا همین دو دقیقه پیش درموردش یه آدم بی احساس سنگ دلو بی رحم میشناختمش ،، ولی ناموصن بغلش خیلی گرمو نرمهه🥺
_ع عا ی یوری😳🤧
+بعله😴
هیچی نگفت و بغلم کرد یکم که گذشت به خودم اومدم و کشیدم عقب
+عاااا ببخشید جیمین😳🫠
_چ چی🤧
+خوخب تا رئیسم میاد من برم س سلول😳
همراه نگهبان رفتم سمت سلول
ویو جیمین:
چرا واقعا یوریو دوست دارم یه هفتس که اینجاس فقط هعی اگه جونگ کوک دوسش داشته باشه چیکار کنم، قطعا یوری اونو به من ترجیح میده😞 حالا ولش الان باید زنگ بزنم
ویو مکالمه جیمین:
+سلام جونگ کوک خوبی
_آقای جیمین چرا زنگ زدید
+سه هون تویی
+گوشیو بده رئیست
_رئیس حالشون خوب نیست لطفا به من بگید بهشون میگم
+درباره یوریه
_یه لحظه
؛
سه هون:رئیس آجوشی جیمین میگن که درباره خانم یوری هستش
جونگ کوک:گوشیو بده(با صدای گرفته)
ویو مکالمه:
_اهم سلام
+سلام جونگ کوک خبی
_ممنون نه تو خبی
+شاید،،،میگم که میخای یوریو ببینی
_یوری!!(بلند)
+آ آره
_آره معلومه که میخام ببینمش همینطور بقیه افرادمو
+اینجوری نگو بگو میخام مخصوص یوریو ببینم
_آره همون ، میخام ببینمش
+اگه الان کار نداری بیا
_حتمااا
+منتظرم
پایان مکالمه
ویو جونگ کوک:
+سه هوووون
_بله رئیس
+آماده شو،،الان
_رئیس اما شما خیلی حالتون بده مطمئنید میتونید بلند بشید
+آرههه میتونم
ویو یوری:
انگار از همون چیزی که همه مون میترسیدیم شده بود نمیدونم جیمین راست میگه یا نه خیلی سختههه😓
_سونامی:خدا بد نده چرا انقدر دیر اومدی
+عا چی
-سولی؛آخییی هنوز به خودت نیومدی
+م من خودمم😳
-هی بچه گول میزنی،،،جیمین بهت چیزی گفته؟
+ن نه چطور
-پس گفته
_خب حرو.می به مام بگو🗿
+خب چیزی نگفت
-باوش
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
پارت:۲۰
ویو یوری:
نمیدونستم حرف کدومشونو باور کنم بنظرم جیمینم حق داشت که با گریه گفتی
_ح حالا اگه دلت. واسه رئیست تنگ شده می میتوم بهش زنگ بزنم که بیاد ببینتت
+عا واقعا👀(آروم)
_آره
+م میشه گریه نکنی اینجوری منم گریم میگیره
_باشه🥹🤧
تو اون شرایط هواسم نبود آروم رفتمو جیمینو بغل کردم . هه تا همین دو دقیقه پیش درموردش یه آدم بی احساس سنگ دلو بی رحم میشناختمش ،، ولی ناموصن بغلش خیلی گرمو نرمهه🥺
_ع عا ی یوری😳🤧
+بعله😴
هیچی نگفت و بغلم کرد یکم که گذشت به خودم اومدم و کشیدم عقب
+عاااا ببخشید جیمین😳🫠
_چ چی🤧
+خوخب تا رئیسم میاد من برم س سلول😳
همراه نگهبان رفتم سمت سلول
ویو جیمین:
چرا واقعا یوریو دوست دارم یه هفتس که اینجاس فقط هعی اگه جونگ کوک دوسش داشته باشه چیکار کنم، قطعا یوری اونو به من ترجیح میده😞 حالا ولش الان باید زنگ بزنم
ویو مکالمه جیمین:
+سلام جونگ کوک خوبی
_آقای جیمین چرا زنگ زدید
+سه هون تویی
+گوشیو بده رئیست
_رئیس حالشون خوب نیست لطفا به من بگید بهشون میگم
+درباره یوریه
_یه لحظه
؛
سه هون:رئیس آجوشی جیمین میگن که درباره خانم یوری هستش
جونگ کوک:گوشیو بده(با صدای گرفته)
ویو مکالمه:
_اهم سلام
+سلام جونگ کوک خبی
_ممنون نه تو خبی
+شاید،،،میگم که میخای یوریو ببینی
_یوری!!(بلند)
+آ آره
_آره معلومه که میخام ببینمش همینطور بقیه افرادمو
+اینجوری نگو بگو میخام مخصوص یوریو ببینم
_آره همون ، میخام ببینمش
+اگه الان کار نداری بیا
_حتمااا
+منتظرم
پایان مکالمه
ویو جونگ کوک:
+سه هوووون
_بله رئیس
+آماده شو،،الان
_رئیس اما شما خیلی حالتون بده مطمئنید میتونید بلند بشید
+آرههه میتونم
ویو یوری:
انگار از همون چیزی که همه مون میترسیدیم شده بود نمیدونم جیمین راست میگه یا نه خیلی سختههه😓
_سونامی:خدا بد نده چرا انقدر دیر اومدی
+عا چی
-سولی؛آخییی هنوز به خودت نیومدی
+م من خودمم😳
-هی بچه گول میزنی،،،جیمین بهت چیزی گفته؟
+ن نه چطور
-پس گفته
_خب حرو.می به مام بگو🗿
+خب چیزی نگفت
-باوش
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
۲.۱k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.