رمان عشق اجباری!
#عشق_اجباری
پارت:۲۱
ویو جیمین:
طولی نکشید مثه اینکه رسیده بود اما من آماده نبودم میدونستم اگه ازش بپرسم که یوریو دوست داره میفهمه که منم دوسش دارم قیافه ترس زوم لوم میده،درو باز کردم سعی کردم نفهمه و مثه همیشه شروع کردم
+بهبه سلام
_علیک سلام
_چطور شد که اجازه میدی یوریو ببینم
+حالا بیا بشین
نشستیم
_یوری کجاس میخام ببینمش
+حالا صبر کن میاد دیگه
_چقدر مهربون شدی با من
+من قبلانم مهربون بودم،همون مظلوم سابقم
_خب شاید این رفتارت بازم برا من مشکوک باشه به جیمین خشن عادت دارم،اینجوری معذبم
+من هیچ وقت خشن نبودم
_خب چطور شد که گفتی میتونم یوریو ببینم
+خودش خاست اونم مثه تو بی تاب بود دوست داشت ببینت،،،راستی مگه حالت خراب نیست؟
_آخی پس چرا رئیسشو انقدر منتظر میزاره ،،، حالم خراب بود نمیتونستم رو پاهام وایستم ولی چون قرار بود یوریو ببینم حالم عوض شد
+یه لحظه صبر کن الان میارمش
از جام بلند شدم و رفتم بیرون طولی نکشید رسیدم به اونور حیاط رفتم سمت درو بازش کردم دنبال سلول یوری گشتم که پیداش کردم رفتم سمتش
+نگهبان یوریو بیار بیرون
نگهبان:چشم
آوردش بیرون
اومد بیرون دستشو گرفتمو کشیدم سمت خودم آروم به سرش بوسه زدمو آروم دره گوشش گفتم
+وقتی رئیستو دیدی زیاده روی نکن وگرنه زود دیدارتون به پایان میرسه
سرش تکون داد به نشانه تایید
رسیدیم پشت در،،با لحن کیوت گفتم
+میخای با همین لباسا جلو رئیست ظاهر بشی🥺
_ن نه😳
+پس برو لباساتو عوض کن
_باش
رفتم داخل و رفتم تو اتاقی که جونگ کوک توش نشسته بود
_پس یوری کو
+داره حاضر میشه الان میاد
_باش،،راستی نگفتی چرا گفتی بیام یوریو ببینم
+آخه خودش خاست ببینت
_به عنوان گرو عجیبه که گذاشتی
+حالا هرچی
یهو درو باز شد منو جونگ کوک چشممون به در دوخته شد ،،، عااا یوری
-چیه چرا اینجوری نگا میکنید😳
_یوریییی تو خودتییی🥹😳🤍
-رئیسسس🥹😳
یوری دوید سمت جونگ کوک و محکم بغلش کرد
ویو جونگ کوک:
باورم نمیشد یوری بود خیلی عوض شده بود
جیمین با تعجب نگامون میکرد،،،وقتی بغلم کرد تعجب کردم گفتم
+ی یوری😳
همینجور که بغلم کرده بود گفت
_بله رئیس🥹
هیچی نگفتمو منم محکم بغلش کردم
_رئیس چرا نیومدی پیشم تو نمیدونی که بدون تو چی دردایی کشیدم
+یوریم الان پیشتم گریه نکن
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
پارت:۲۱
ویو جیمین:
طولی نکشید مثه اینکه رسیده بود اما من آماده نبودم میدونستم اگه ازش بپرسم که یوریو دوست داره میفهمه که منم دوسش دارم قیافه ترس زوم لوم میده،درو باز کردم سعی کردم نفهمه و مثه همیشه شروع کردم
+بهبه سلام
_علیک سلام
_چطور شد که اجازه میدی یوریو ببینم
+حالا بیا بشین
نشستیم
_یوری کجاس میخام ببینمش
+حالا صبر کن میاد دیگه
_چقدر مهربون شدی با من
+من قبلانم مهربون بودم،همون مظلوم سابقم
_خب شاید این رفتارت بازم برا من مشکوک باشه به جیمین خشن عادت دارم،اینجوری معذبم
+من هیچ وقت خشن نبودم
_خب چطور شد که گفتی میتونم یوریو ببینم
+خودش خاست اونم مثه تو بی تاب بود دوست داشت ببینت،،،راستی مگه حالت خراب نیست؟
_آخی پس چرا رئیسشو انقدر منتظر میزاره ،،، حالم خراب بود نمیتونستم رو پاهام وایستم ولی چون قرار بود یوریو ببینم حالم عوض شد
+یه لحظه صبر کن الان میارمش
از جام بلند شدم و رفتم بیرون طولی نکشید رسیدم به اونور حیاط رفتم سمت درو بازش کردم دنبال سلول یوری گشتم که پیداش کردم رفتم سمتش
+نگهبان یوریو بیار بیرون
نگهبان:چشم
آوردش بیرون
اومد بیرون دستشو گرفتمو کشیدم سمت خودم آروم به سرش بوسه زدمو آروم دره گوشش گفتم
+وقتی رئیستو دیدی زیاده روی نکن وگرنه زود دیدارتون به پایان میرسه
سرش تکون داد به نشانه تایید
رسیدیم پشت در،،با لحن کیوت گفتم
+میخای با همین لباسا جلو رئیست ظاهر بشی🥺
_ن نه😳
+پس برو لباساتو عوض کن
_باش
رفتم داخل و رفتم تو اتاقی که جونگ کوک توش نشسته بود
_پس یوری کو
+داره حاضر میشه الان میاد
_باش،،راستی نگفتی چرا گفتی بیام یوریو ببینم
+آخه خودش خاست ببینت
_به عنوان گرو عجیبه که گذاشتی
+حالا هرچی
یهو درو باز شد منو جونگ کوک چشممون به در دوخته شد ،،، عااا یوری
-چیه چرا اینجوری نگا میکنید😳
_یوریییی تو خودتییی🥹😳🤍
-رئیسسس🥹😳
یوری دوید سمت جونگ کوک و محکم بغلش کرد
ویو جونگ کوک:
باورم نمیشد یوری بود خیلی عوض شده بود
جیمین با تعجب نگامون میکرد،،،وقتی بغلم کرد تعجب کردم گفتم
+ی یوری😳
همینجور که بغلم کرده بود گفت
_بله رئیس🥹
هیچی نگفتمو منم محکم بغلش کردم
_رئیس چرا نیومدی پیشم تو نمیدونی که بدون تو چی دردایی کشیدم
+یوریم الان پیشتم گریه نکن
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
۲.۴k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.