وقتی عو هشتمی پارت ۱۸
ویو ا.ت
وایی خدایا من دیشب چیکار کردم...بوسیدمش چرااا تازه اون نه من..من بوسیدمش
خدایا منو بکش آخه عجب گوهی خوردم
حالا چطوری تو روش نگاه کنم؟ واییی خدایاااا منو بکششش
ویو جونگ کوک
تصمیم گرفتم به اعضا بگم که ا.ت را دوست دارم و میخوام بهش اعتراف کنم تا شاید اونا بتونن بهم کمک کنند چون ا.ت همش ازم فرار میکنه و میدونم چون بهش گفتم بوسیدم قراره بیشتر فرار کنه ازم
بس زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ : الو سلام داداش خوبی
جونگ کوک : سلام تهیونگ مرسی میگم یه کاری برات دارم
تهیونگ : جونم داداش
جونگ کوک : میتونی اعضا رو بیاری به همون رستورانی که دیشب برا تولد ا.ت رفتیم؟
تهیونگ : آره فقط واسه چی؟
جونگ کوک : خب من..من ا.ت رو دوست دارم
تهیونگ : چیییییییییییییییییی
جونگ کوک : آروم فقط ا.ت نفهمه میخوام بریم اونجا نظرتون رو بگیرم و...
میفهمی که چی میگم
تهیونگ : آره داداش حله
جونگ کوک : اوک پس شب میبینمتون بای
تهیونگ : بابای
خلاصه رفتم لباس پوشیدم الان ظهره و میتونم یک سر با ا.ت برم بیرون پس رفتم یک تیپ دارک مشکی پوشیدم ( عکسشو میزارم ) و رفتم سمت اتاقش در زدم
ا.ت : کیه؟
جونگ کوک : منم جونگ کوک
ا.ت : باز نمیکنم
جونگ کوک : یه فکری به سرم زد خودمو انداختم زمین
آخخخ پام
ا.ت : یهو شندیم صدای آخش از پشت در اومد سریع درو باز کردم دیدم افتاده رو زمین سریع رفتم کنارش خیلی ترسیدم چیزیش شده باشه
ا.ت : جونگ کوک ح..حالت خوبه ( نگران )
جونگ کوک : جواب داد
ا.ت : چی جواب داد؟
جونگ کوک : هیچی ( لبخند ضایع )
ا.ت : یااا این نقشت بود که منو بکشی بیرون ؟
جونگ کوک : خب..
ا.ت : خیلی بدی اصلا من قهرم
جونگ کوک : داشت میرفت که درو ببنده که سریع پامو گرفتم جلو در
وایی خدایا من دیشب چیکار کردم...بوسیدمش چرااا تازه اون نه من..من بوسیدمش
خدایا منو بکش آخه عجب گوهی خوردم
حالا چطوری تو روش نگاه کنم؟ واییی خدایاااا منو بکششش
ویو جونگ کوک
تصمیم گرفتم به اعضا بگم که ا.ت را دوست دارم و میخوام بهش اعتراف کنم تا شاید اونا بتونن بهم کمک کنند چون ا.ت همش ازم فرار میکنه و میدونم چون بهش گفتم بوسیدم قراره بیشتر فرار کنه ازم
بس زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ : الو سلام داداش خوبی
جونگ کوک : سلام تهیونگ مرسی میگم یه کاری برات دارم
تهیونگ : جونم داداش
جونگ کوک : میتونی اعضا رو بیاری به همون رستورانی که دیشب برا تولد ا.ت رفتیم؟
تهیونگ : آره فقط واسه چی؟
جونگ کوک : خب من..من ا.ت رو دوست دارم
تهیونگ : چیییییییییییییییییی
جونگ کوک : آروم فقط ا.ت نفهمه میخوام بریم اونجا نظرتون رو بگیرم و...
میفهمی که چی میگم
تهیونگ : آره داداش حله
جونگ کوک : اوک پس شب میبینمتون بای
تهیونگ : بابای
خلاصه رفتم لباس پوشیدم الان ظهره و میتونم یک سر با ا.ت برم بیرون پس رفتم یک تیپ دارک مشکی پوشیدم ( عکسشو میزارم ) و رفتم سمت اتاقش در زدم
ا.ت : کیه؟
جونگ کوک : منم جونگ کوک
ا.ت : باز نمیکنم
جونگ کوک : یه فکری به سرم زد خودمو انداختم زمین
آخخخ پام
ا.ت : یهو شندیم صدای آخش از پشت در اومد سریع درو باز کردم دیدم افتاده رو زمین سریع رفتم کنارش خیلی ترسیدم چیزیش شده باشه
ا.ت : جونگ کوک ح..حالت خوبه ( نگران )
جونگ کوک : جواب داد
ا.ت : چی جواب داد؟
جونگ کوک : هیچی ( لبخند ضایع )
ا.ت : یااا این نقشت بود که منو بکشی بیرون ؟
جونگ کوک : خب..
ا.ت : خیلی بدی اصلا من قهرم
جونگ کوک : داشت میرفت که درو ببنده که سریع پامو گرفتم جلو در
۶.۲k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.