پارت ۷
*فردا صبح *
آماده شدم رفتم سر مکان عکس برداری (اسلاید بعد لباسش )
ویو جمره:
رسیدیم (لباسش اسلاید ۳) کره بچه ها بغلم بودن وسایل رو بردن هتل ماهم رفتیم مکان عکس برداری و .....
ویو ته :
از ماشین پیاده شدن با دیدنش سر جام میخ کوب شدم اون جمرس؟( نه بوقه) با دوتا بچه تو بغلش تا اون جایی که یادم میومد اسم این یارو(رئیس) مراد بود با اعصبانیت رفتم سمتشون
(نکته: رئیس کره ای بلده)
ته: سلام جناب مراد(جدی ولی با لبخند)
مراد: سلام آقای کیم(لبخند)(دست دادن)
ته :ای .... ایشون همسرتون هستند(ترسیده ولی به روش نمیاره)
مراد: خیر همسرم ترکیه هستش ایشون طراح لباس هایی هست که شما پسندیدید
جمره: س .... سلام م ..... من .... ج ... جمره آیدین هستم( با لکنت)(دست دادن)
مراد: بله و یک مادر مجرد
ته: خوشبختم اسم بچه هاتون چیه؟(ربطی نداشت ولی خب)
جمره: پسرم کانات و دخترم ناری که دوماهشونه
ته توی ذهنش : پس مژده ها اینا بودن(بله داداچ )
ادامه دارد .....( بوس)
آماده شدم رفتم سر مکان عکس برداری (اسلاید بعد لباسش )
ویو جمره:
رسیدیم (لباسش اسلاید ۳) کره بچه ها بغلم بودن وسایل رو بردن هتل ماهم رفتیم مکان عکس برداری و .....
ویو ته :
از ماشین پیاده شدن با دیدنش سر جام میخ کوب شدم اون جمرس؟( نه بوقه) با دوتا بچه تو بغلش تا اون جایی که یادم میومد اسم این یارو(رئیس) مراد بود با اعصبانیت رفتم سمتشون
(نکته: رئیس کره ای بلده)
ته: سلام جناب مراد(جدی ولی با لبخند)
مراد: سلام آقای کیم(لبخند)(دست دادن)
ته :ای .... ایشون همسرتون هستند(ترسیده ولی به روش نمیاره)
مراد: خیر همسرم ترکیه هستش ایشون طراح لباس هایی هست که شما پسندیدید
جمره: س .... سلام م ..... من .... ج ... جمره آیدین هستم( با لکنت)(دست دادن)
مراد: بله و یک مادر مجرد
ته: خوشبختم اسم بچه هاتون چیه؟(ربطی نداشت ولی خب)
جمره: پسرم کانات و دخترم ناری که دوماهشونه
ته توی ذهنش : پس مژده ها اینا بودن(بله داداچ )
ادامه دارد .....( بوس)
۱.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.