پارت ۶
ویو ته:
جمره: میدونی وقتی که صدام میکنی بیبی وقتی میدونم فقط من نیستم خیلی درد داره
همه تعجب کرده بودن جز دخترا جیمین به ته نگاه کرد
هوپی: چی؟
نامی: تو بهش خیانت کردی
ته: تو چطور ....
اکیم: ته نظرت چیه زر زر نکنی. ها؟ ( غیرتو برم جون)
ته: توهم میدونستی ....
سیمگه: ما جمره رو دست ت امانت دادیم ولی تو ازش مراقبت نکردی ( انگار اسباب بازیه)
بهار: خاک تو سرت
کوک: دخترا بسه ( باداد)
اکیم: اوکی ما لال شدیم ولی ت( اشاره به ته) تاوان این کارتو پس میدی ( اوهوی درس حرف بزن)
جمره: ممنون ، بابت کار هایی که برای زنت نکردی ولی برای اون کردی . خدافظ تا روز پشیمونیت ( الان دیله میتونم🥺)
بعد رفتم ویو ته:
بعد از این یه سال اندازه ی هزار سال برام گذشت با لیا ازدواج کردم ولی بهم خیانت کرد(چه سریع) و طلاق گرفتیم بعد از اون از لارا خوشم اومد اونم بهم خیانت کرد (اینم سریعه )دیگه دارم جون میدم تمام فکر و ذکرم شده بود جمره( کائنات دست تو دست هم دادن اینا باهم باشن )ینی ازدواج کرده خونم رو عوض کردم یه اتاق برای نقاشیه که با نقاشی های جمره پر شده(پسرم با استعداده) داشتم کار میکردم که یهو در باز شد یکی مثل گاو اومد تو(ببخشیدا)
ته: چته؟
کوک: هیچی(این پسرمم مرض داره)
ته: کوک یه ماهه بچه دار شدی ولی آدم نشدی چرا در نزدی؟
کوک: ندیدم(پسرم کور شد از پرتوی نور جیهوپ)
ته: در به اون گندگی رو ندیدی؟
کوک: نه(فدای صداقتت) ........ حالا از این حرفا بگذریم مدلو جور کردی فردا از اون شرکت ترکیه ایه میان
ته: نه جور نکردم گفتن خودشون میارن طرح ها هم خودشون زدن ما فقط عکس میگیریم(کاری از این بهتر؟)
کوک: اوکی
ته: راستی سالگرد ازدواجت مبارک (منم میخوام )
کوک: مرسی وووووو فردا من نمیام
ته: اوکی بای(چی میشد زندگی اینجوری بود)
رفت
ادامه دارد.....( بوس)
جمره: میدونی وقتی که صدام میکنی بیبی وقتی میدونم فقط من نیستم خیلی درد داره
همه تعجب کرده بودن جز دخترا جیمین به ته نگاه کرد
هوپی: چی؟
نامی: تو بهش خیانت کردی
ته: تو چطور ....
اکیم: ته نظرت چیه زر زر نکنی. ها؟ ( غیرتو برم جون)
ته: توهم میدونستی ....
سیمگه: ما جمره رو دست ت امانت دادیم ولی تو ازش مراقبت نکردی ( انگار اسباب بازیه)
بهار: خاک تو سرت
کوک: دخترا بسه ( باداد)
اکیم: اوکی ما لال شدیم ولی ت( اشاره به ته) تاوان این کارتو پس میدی ( اوهوی درس حرف بزن)
جمره: ممنون ، بابت کار هایی که برای زنت نکردی ولی برای اون کردی . خدافظ تا روز پشیمونیت ( الان دیله میتونم🥺)
بعد رفتم ویو ته:
بعد از این یه سال اندازه ی هزار سال برام گذشت با لیا ازدواج کردم ولی بهم خیانت کرد(چه سریع) و طلاق گرفتیم بعد از اون از لارا خوشم اومد اونم بهم خیانت کرد (اینم سریعه )دیگه دارم جون میدم تمام فکر و ذکرم شده بود جمره( کائنات دست تو دست هم دادن اینا باهم باشن )ینی ازدواج کرده خونم رو عوض کردم یه اتاق برای نقاشیه که با نقاشی های جمره پر شده(پسرم با استعداده) داشتم کار میکردم که یهو در باز شد یکی مثل گاو اومد تو(ببخشیدا)
ته: چته؟
کوک: هیچی(این پسرمم مرض داره)
ته: کوک یه ماهه بچه دار شدی ولی آدم نشدی چرا در نزدی؟
کوک: ندیدم(پسرم کور شد از پرتوی نور جیهوپ)
ته: در به اون گندگی رو ندیدی؟
کوک: نه(فدای صداقتت) ........ حالا از این حرفا بگذریم مدلو جور کردی فردا از اون شرکت ترکیه ایه میان
ته: نه جور نکردم گفتن خودشون میارن طرح ها هم خودشون زدن ما فقط عکس میگیریم(کاری از این بهتر؟)
کوک: اوکی
ته: راستی سالگرد ازدواجت مبارک (منم میخوام )
کوک: مرسی وووووو فردا من نمیام
ته: اوکی بای(چی میشد زندگی اینجوری بود)
رفت
ادامه دارد.....( بوس)
۲.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.