تکپارتی از تهیونگ درخواستی
تکپارتی از تهیونگ #درخواستی
وقتی باهم میرید حموم
ویو ا٫ت
امروز ظهر من خواب بودم و با صدای چیزی مواجه شدم دیدم تهیونگ بلند شده و داره به سمت حموم میر منم اهمیت ندادم و سرم رفت به کارم
داشتم با آرامش میخوابیدم چون خیلی خوابم میومد و یهو دیدم تهیونگ منو از رو تخت بلند کرده با حالت ترس و سوالی بهش نگاه کردم و منو به سمت حموم برد
تهیونگ داری چیکار میکنی
هیچی بهم نگفت و به کارش ادامه داد و لباسامو در آورد و گذاشت یه گوشه و لباسهای خودشم درآورد و منو حل داد زیر دوش و شیر آب رو باز کرد ( چراغ ها هم خاموش بود نمی دونم چرا ولی حمومش خیلی قشنگ بود )
و یه لباس رو گذاشت رو لبام و عمیق میبوسید بعد از چند دقیقه توی دهن هر دوتامون پر خون شده بود [و خلاصه بعد از کلی 🔞]
به شدت زیر دلم درد میکرد و تهیونگ جواب حرف هام رو نمی داد
از ترس خودمو بغل کردم و گریه میکردم که دیدم تهیونگ دوش رو قطع کرد و حوله خودش رو برداشت ( منظورم حوله پالتویی است),
و پوشید و منو بغل کرد و حوله رو دور من انداخت (۲ نفر در یک حوله ) و منو انداخت روتخت (خلاصه بعد از کلی🔞) دیگه واقعا تحمل نداشتم زیر دلم به شدت درد میکرد وقتی تهیونگ فهمید که دوباره داره گریه ام میگیره منو تو آغوشش گرفت
_شش آروم باش
تهیونگ بس کن دیگه واقعا تحمل نمی تونم بکنم
_ باشه دیگه تموم شد
و بعد نفهمیدیم منو تهیونگ کی خوابمون برد
تمام ............... ببخشید گلم اگه خیلی خوب نشد
وقتی باهم میرید حموم
ویو ا٫ت
امروز ظهر من خواب بودم و با صدای چیزی مواجه شدم دیدم تهیونگ بلند شده و داره به سمت حموم میر منم اهمیت ندادم و سرم رفت به کارم
داشتم با آرامش میخوابیدم چون خیلی خوابم میومد و یهو دیدم تهیونگ منو از رو تخت بلند کرده با حالت ترس و سوالی بهش نگاه کردم و منو به سمت حموم برد
تهیونگ داری چیکار میکنی
هیچی بهم نگفت و به کارش ادامه داد و لباسامو در آورد و گذاشت یه گوشه و لباسهای خودشم درآورد و منو حل داد زیر دوش و شیر آب رو باز کرد ( چراغ ها هم خاموش بود نمی دونم چرا ولی حمومش خیلی قشنگ بود )
و یه لباس رو گذاشت رو لبام و عمیق میبوسید بعد از چند دقیقه توی دهن هر دوتامون پر خون شده بود [و خلاصه بعد از کلی 🔞]
به شدت زیر دلم درد میکرد و تهیونگ جواب حرف هام رو نمی داد
از ترس خودمو بغل کردم و گریه میکردم که دیدم تهیونگ دوش رو قطع کرد و حوله خودش رو برداشت ( منظورم حوله پالتویی است),
و پوشید و منو بغل کرد و حوله رو دور من انداخت (۲ نفر در یک حوله ) و منو انداخت روتخت (خلاصه بعد از کلی🔞) دیگه واقعا تحمل نداشتم زیر دلم به شدت درد میکرد وقتی تهیونگ فهمید که دوباره داره گریه ام میگیره منو تو آغوشش گرفت
_شش آروم باش
تهیونگ بس کن دیگه واقعا تحمل نمی تونم بکنم
_ باشه دیگه تموم شد
و بعد نفهمیدیم منو تهیونگ کی خوابمون برد
تمام ............... ببخشید گلم اگه خیلی خوب نشد
۴.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.