p5
ویو ا.ت
داخل عمارت شدیم خیلی بزرگ بود یه تم رنگ لجنی داشت بوی تند الکل مییومد منو بردن داخل اتاق که پسره گفت
جکسون:ارباب شب باهات کار داره باید بری حموم و لباسی که اجوما بخت میاره، رو بپوشی
ا.ت:باش
ویو ا.ت
رفتم حموم اندازه ی اتاق بود رفتم توی وان و خواب برد وقتی از خواب پاشدم زود دوش گرفتم اومدم بیرون روی تخت لباسی بود اون رو پوشیدم این چقدر بازععععع نه چطوری بپوشم حوله رو از روی لباس پوشیدم اجوما رو صدا زدم
اجوما:بله دخترم
ا.ت:من نمیتونم اینو بپوشم
اجوما ا.ت رو برد داخل اتاق و گفت
اجوما:اگه نپوشی میدونی ارباب باهات چیکار میکنه
ا.ت : میخواد چیکار کن مثلا
اجوما: .....شکنجه اون اتاق رو میبینی در سیاه داره اونجا اتاق شکنجس
ا.ت :باش(با بغض)
ا.ت یه لیپگلوس زد و روی تخت دراز کشید که بعد از۲ساعت جکسون اومد
جکسون : زود باش پاشو ارباب منتظرت
ا.ت ..با..ش
پسره منو برد طبقه بالا که در زد رفت تو بعد از ۱دقیقه اومد بیرون به داخل اتاق اشاره کرد
ویو کوک
به جکسون گفته بودم چند تا هرزه بگیره برای استفاده که جکسون اومد تو گفت که دختره آمادس گفت بیاد تو
ویو ا.ت رفتم داخل اتاق که پسره اومد سمتم چسبوند به دیوار لبش رو گذاشت روی لبام که شوکه شدم نمی تونستم حرکت کنم گریه کنم همه جام قفل شده بود لباش از لبام جدا کرد انداخت روی تخت لباسم رو پاره کرد همه جامو لمس میکرد نمی تونستم نفس بکشم شلوارش و باکسرش رو در اورد شورتم رو در اورد کیرشو تنظیم کرد کرد توم که جیغ کشیدم ناله نمی کردن ولی شروع کرد به طلنبه کردن که شروع کردم به ناله کرن که چیزی از توم ریخت بیرون نگاه کردم دیدم روی تخت خونه شروع کردم به گریه کردن دیدم پسره ازم کشید بیرون لباساش رو پوشید رفت منم انقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابیدم
داخل عمارت شدیم خیلی بزرگ بود یه تم رنگ لجنی داشت بوی تند الکل مییومد منو بردن داخل اتاق که پسره گفت
جکسون:ارباب شب باهات کار داره باید بری حموم و لباسی که اجوما بخت میاره، رو بپوشی
ا.ت:باش
ویو ا.ت
رفتم حموم اندازه ی اتاق بود رفتم توی وان و خواب برد وقتی از خواب پاشدم زود دوش گرفتم اومدم بیرون روی تخت لباسی بود اون رو پوشیدم این چقدر بازععععع نه چطوری بپوشم حوله رو از روی لباس پوشیدم اجوما رو صدا زدم
اجوما:بله دخترم
ا.ت:من نمیتونم اینو بپوشم
اجوما ا.ت رو برد داخل اتاق و گفت
اجوما:اگه نپوشی میدونی ارباب باهات چیکار میکنه
ا.ت : میخواد چیکار کن مثلا
اجوما: .....شکنجه اون اتاق رو میبینی در سیاه داره اونجا اتاق شکنجس
ا.ت :باش(با بغض)
ا.ت یه لیپگلوس زد و روی تخت دراز کشید که بعد از۲ساعت جکسون اومد
جکسون : زود باش پاشو ارباب منتظرت
ا.ت ..با..ش
پسره منو برد طبقه بالا که در زد رفت تو بعد از ۱دقیقه اومد بیرون به داخل اتاق اشاره کرد
ویو کوک
به جکسون گفته بودم چند تا هرزه بگیره برای استفاده که جکسون اومد تو گفت که دختره آمادس گفت بیاد تو
ویو ا.ت رفتم داخل اتاق که پسره اومد سمتم چسبوند به دیوار لبش رو گذاشت روی لبام که شوکه شدم نمی تونستم حرکت کنم گریه کنم همه جام قفل شده بود لباش از لبام جدا کرد انداخت روی تخت لباسم رو پاره کرد همه جامو لمس میکرد نمی تونستم نفس بکشم شلوارش و باکسرش رو در اورد شورتم رو در اورد کیرشو تنظیم کرد کرد توم که جیغ کشیدم ناله نمی کردن ولی شروع کرد به طلنبه کردن که شروع کردم به ناله کرن که چیزی از توم ریخت بیرون نگاه کردم دیدم روی تخت خونه شروع کردم به گریه کردن دیدم پسره ازم کشید بیرون لباساش رو پوشید رفت منم انقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابیدم
۸.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.