روح شکسته
روح شکسته
P¹⁶
ویو ا/ت
سریع تا قبل از اینکه یهو بیاد لباسامو عوض کردم
نشستم آرایش کردم خیلی خوشگل شده بودم
بعد رفتم همون لباسرو که اجوما بهم داده بود رو پوشیدم لباسه مشکی بود
تا پایین مچ پام بود یه طرف آستین نداشت تمام ترقوه هام دیده بود
اما اون یکی طرفش که آستین داشت تا انگشتام میومد
همون طرف که آستین نداشت پای سمت چپم تا رونم زاگ داشت
وقتی راه میرفتم پای سمت چپم کلا بیرون بود
موهامم که خیلی بلند بود رو از پایین فر کردم 3 لایه هم از موهام رو از ریش
فر کردم خیلی خوشگل شده بودم
ساعت 6 بود دیگه
یکم نشستم رو تخت بعد یکی در زد بعد از اینکه اجازه ورود دادم اومد اجوما بود
ا/ت : اتفاقی افتاده ؟؟
اجوما : نه دخترم فقط فقط ارباب گفت کع بگم بیای پایین
مهمونی شروع شده
ا/ت : وقتی صدا اومد یکم شک کردم باشه الان میام تو برو
اجوما : چشم خانم
ا/ت : خانم صدام نکن بهم بگو ا/ت
اجوما : اما ارباب
ا/ت : نگران نباش فقط دیگه خانم صدام نکن و دیگه رسمی نباش
اجوما : چشم (عجب خریه الان گفت رسمی نباش)
ا/ت : 😐
اجوما : باش پس من رفتم توم بیا
ا/ت : اوکی
ویو ا/ت
بعد از اینکه اجوما رفت منم رفتم داشتم میرفتم پایین که جیمین رو دیدم
بایه نیشخند بهم نگاه میکرد بهش توجه نکردم ولی انگار بقیه خیلی بهم
توجه میکردند با چشاشون
همینطوری که رفتم نشستم رو مبل داشتم بقیه رو نکاه میکردم
با چیزی که دیدم یه لحظه نفسم بند اومد اون اون اون اون ،........ امکان نداره
نه نه این همچین چیزی امکان نداره اون ،..........
داشتم با تعجب چشم های گرد بهش نگاه میکردم اون هم همینطور
ولی اون امکان نداره خدایاااااااااااا
اون اون اون که یهو دیدم،........................
بریم یکم براتون اسپیول بکنم
جیمین : خفشو عوضی
هوسونگ : .......
ا/ت : تروخداااااااا خواهش میکنم
ا/ت : آییییییییییییی
P¹⁶
ویو ا/ت
سریع تا قبل از اینکه یهو بیاد لباسامو عوض کردم
نشستم آرایش کردم خیلی خوشگل شده بودم
بعد رفتم همون لباسرو که اجوما بهم داده بود رو پوشیدم لباسه مشکی بود
تا پایین مچ پام بود یه طرف آستین نداشت تمام ترقوه هام دیده بود
اما اون یکی طرفش که آستین داشت تا انگشتام میومد
همون طرف که آستین نداشت پای سمت چپم تا رونم زاگ داشت
وقتی راه میرفتم پای سمت چپم کلا بیرون بود
موهامم که خیلی بلند بود رو از پایین فر کردم 3 لایه هم از موهام رو از ریش
فر کردم خیلی خوشگل شده بودم
ساعت 6 بود دیگه
یکم نشستم رو تخت بعد یکی در زد بعد از اینکه اجازه ورود دادم اومد اجوما بود
ا/ت : اتفاقی افتاده ؟؟
اجوما : نه دخترم فقط فقط ارباب گفت کع بگم بیای پایین
مهمونی شروع شده
ا/ت : وقتی صدا اومد یکم شک کردم باشه الان میام تو برو
اجوما : چشم خانم
ا/ت : خانم صدام نکن بهم بگو ا/ت
اجوما : اما ارباب
ا/ت : نگران نباش فقط دیگه خانم صدام نکن و دیگه رسمی نباش
اجوما : چشم (عجب خریه الان گفت رسمی نباش)
ا/ت : 😐
اجوما : باش پس من رفتم توم بیا
ا/ت : اوکی
ویو ا/ت
بعد از اینکه اجوما رفت منم رفتم داشتم میرفتم پایین که جیمین رو دیدم
بایه نیشخند بهم نگاه میکرد بهش توجه نکردم ولی انگار بقیه خیلی بهم
توجه میکردند با چشاشون
همینطوری که رفتم نشستم رو مبل داشتم بقیه رو نکاه میکردم
با چیزی که دیدم یه لحظه نفسم بند اومد اون اون اون اون ،........ امکان نداره
نه نه این همچین چیزی امکان نداره اون ،..........
داشتم با تعجب چشم های گرد بهش نگاه میکردم اون هم همینطور
ولی اون امکان نداره خدایاااااااااااا
اون اون اون که یهو دیدم،........................
بریم یکم براتون اسپیول بکنم
جیمین : خفشو عوضی
هوسونگ : .......
ا/ت : تروخداااااااا خواهش میکنم
ا/ت : آییییییییییییی
۱۰.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.