نقآب دآر
•بـیـسـتوسـه•
(بعد از تقریبا چهل دقیقه به دفتر رسیدم،ماشین رو به پارکینگ بردم و پارک کردم و بعد از ماشین خارج شدم و با قدم های بلند و محکم به سمت آسانسور پارکینگ حرکت کردم و سوار آسانسور شدم و به طبقه ی آخر ساختمون رفتم که دفترم توی اون طبقه قرار داشت،وقتی به طبقه ی آخر رسیدم و در آسانسور باز شد از آسانسور خارج شدم و به سمت دفترم رفتم،وقتی روبروی در دفتر قرار گرفتم نفس عمیقی کشیدم و به آرومی در رو باز کردم و وارد دفترم شدم و متوجه شدم دفتر به طرز عجیب و غریبی به هم ریخته است،انگار زلزله و یا گرد بادی اومده و وقتی همه چیز رو به هم ریخته رفته...با چشم هام کل دفتر رو زیر و رو کردم و بعد مین و جئون رو دیدم که روی مبل های تک نفره ی روبروی هم نشستن،به سمتشون رفتم و متوجه شدم هرچقد جئون بی خیالعه مین مثل سگ استرس داره)
کیم:لعنتی...اینجا چه خبره؟!(ابروی چپش بالا رفته بود و چشم هاش از عصبانیت انگار بیرون زده بودن و شقیقه اش هر لحظه بیشتر تکون میخورد و صدای فشار دادن دندون هاش انقدر بلند بود که به گوش میرسید،این رو با ولوم بالا گفت و به سمت میزش رفت و چرخی دور میزش زد و کتابی رو برداشت و به جلدش خیره شد)
مین:نمیدونم...وقتی وارد دفتر شدیم قبل از اینکه نقاب دار بره سعی کردیم بهش نزدیک بشیم و فکر کنم بدجور گند زدیم و عصبیش کردیم...همه چیز رو به هم ریخت و رفت...ببخشید...نتونستیم بگیریمش...اما واقعا تمام سعیمون رو کردیم!جئون نشون نمیده ها اما میدونم ترسیده!
جئون:من؟؟ترس؟؟عمرا!!انقدر حرف اضافه نزن مین!!(ابرو هاش در هم رفتن و این رو با صدای محکمی گفت و بعد بلند شد و به سمت کیم رفت و به کتابی که توی دست کیم بود خیره شد و سعی کرد بفهمه چه کتابی هست)چه کتابیعه؟
کیم:نمیدونم روی میزم بود...قبلا متوجه نشدم این کتاب رو دارم...(کتاب رو باز کرد و به آرومی ورق زد)
مین:(بلند شد و به سمت کیم و جئون رفت و روبروشون ایستاد و وقتی متوجه کتاب توی دستشون شد لبخند کوچیکی روی لب هاش نقش بست)این کتاب منه نه کتاب شما پس عادیه نفهمیده باشید اینجا هست(ریز خندید)
کیم:راجبع چیه؟!بدرد بخوره؟!(کمی کتاب رو تکون داد)
مین:راجبعش نشنیدید؟!
جئون:نه...اصلا نمیتونیم بخونیمش!
کیم:راست میگه...به چه زبانی هست؟!
(بعد از تقریبا چهل دقیقه به دفتر رسیدم،ماشین رو به پارکینگ بردم و پارک کردم و بعد از ماشین خارج شدم و با قدم های بلند و محکم به سمت آسانسور پارکینگ حرکت کردم و سوار آسانسور شدم و به طبقه ی آخر ساختمون رفتم که دفترم توی اون طبقه قرار داشت،وقتی به طبقه ی آخر رسیدم و در آسانسور باز شد از آسانسور خارج شدم و به سمت دفترم رفتم،وقتی روبروی در دفتر قرار گرفتم نفس عمیقی کشیدم و به آرومی در رو باز کردم و وارد دفترم شدم و متوجه شدم دفتر به طرز عجیب و غریبی به هم ریخته است،انگار زلزله و یا گرد بادی اومده و وقتی همه چیز رو به هم ریخته رفته...با چشم هام کل دفتر رو زیر و رو کردم و بعد مین و جئون رو دیدم که روی مبل های تک نفره ی روبروی هم نشستن،به سمتشون رفتم و متوجه شدم هرچقد جئون بی خیالعه مین مثل سگ استرس داره)
کیم:لعنتی...اینجا چه خبره؟!(ابروی چپش بالا رفته بود و چشم هاش از عصبانیت انگار بیرون زده بودن و شقیقه اش هر لحظه بیشتر تکون میخورد و صدای فشار دادن دندون هاش انقدر بلند بود که به گوش میرسید،این رو با ولوم بالا گفت و به سمت میزش رفت و چرخی دور میزش زد و کتابی رو برداشت و به جلدش خیره شد)
مین:نمیدونم...وقتی وارد دفتر شدیم قبل از اینکه نقاب دار بره سعی کردیم بهش نزدیک بشیم و فکر کنم بدجور گند زدیم و عصبیش کردیم...همه چیز رو به هم ریخت و رفت...ببخشید...نتونستیم بگیریمش...اما واقعا تمام سعیمون رو کردیم!جئون نشون نمیده ها اما میدونم ترسیده!
جئون:من؟؟ترس؟؟عمرا!!انقدر حرف اضافه نزن مین!!(ابرو هاش در هم رفتن و این رو با صدای محکمی گفت و بعد بلند شد و به سمت کیم رفت و به کتابی که توی دست کیم بود خیره شد و سعی کرد بفهمه چه کتابی هست)چه کتابیعه؟
کیم:نمیدونم روی میزم بود...قبلا متوجه نشدم این کتاب رو دارم...(کتاب رو باز کرد و به آرومی ورق زد)
مین:(بلند شد و به سمت کیم و جئون رفت و روبروشون ایستاد و وقتی متوجه کتاب توی دستشون شد لبخند کوچیکی روی لب هاش نقش بست)این کتاب منه نه کتاب شما پس عادیه نفهمیده باشید اینجا هست(ریز خندید)
کیم:راجبع چیه؟!بدرد بخوره؟!(کمی کتاب رو تکون داد)
مین:راجبعش نشنیدید؟!
جئون:نه...اصلا نمیتونیم بخونیمش!
کیم:راست میگه...به چه زبانی هست؟!
۴.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.