نقآب دآر
•بـیـسـتویـک•
جئون:عوووو،ددی ددیییی(خندید)اونو بکش راحت باش یوقت منو نکشیییی(بیشتر خندید)
مین:اون گوشیو بده من حرف اضافه نزن جئون وگرنه برگشت میزنه دهنتا
جئون:حالا انگار میخواد چیکار کنه تهش یه روز و شبیه جسد میشیم واللههه
مین:تضمین میکنم ایندفعه شبیه جسد نمیشی خود جسد میشی...(تلفن رو از جئون گرفت)
مین:چقد گوه میخوری جئون چقد گوه میخوری...(نفس عمیقی کشیدم و دوباره حالت ترسیده ی قبلش رو به خودش گرفت و شروع کرد به حرف زدن)کیم الان باید چه گیاهی بخوریمم،کیم من نمیتونم دیگهه،اگه همین یه بار نباشه چیی،اگه هرروز بیام و نقابه نحسشو ببینم چیی،اگه بگیره خفم کنه چیی،اگه...(میخواست ادامه بده که با نفس عمیقی که کیم کشید حرف زدن رو متوقف کرد)
کیم:(نفس عمیقی کشید)
مین:ببخشید فقط نمیتونم دست از فکر کردن بردارم،خب میدونی واقعا سخته و دسته خودم نیست،سعی میکنم فکر نکنما ولی واقعا سخته،اینجوریم کت اوکی اشکالی نداره تا میتونی فکر کن و دو دقیقه بعدش اینجوریم که دارم چه گوهی میخورم و دقیقا چراانقدر فکر میکنیم،سعی میکنم فکر نکنما ولی واقعا سخته،یعنی واقعا دسته خودم نیست،سعی میکنم متوقفش کنم ولی ممکنه حتی بیشتر از قبل حرف بزنم،اصلا میفهمی منظورمو؟،حس میکنم درواقع نمیفهمی و فقط داری گوش میدی و شت داره میره روی مخم،خیلی دارم حرف میزنم؟آخه بدجور سکوت کردی...(یک دم بدون حتی ثانیه ای نفس کشیدن این ها رو گفت و بعد از این که هیچ جوابی از طرف کمی دریافت نکرد حرف زدن رو متوقف کرد)
کیم:(چند پلک زد)
جئون:(با شنیدن حرفای مین پوزخند صدا داری زد و بعد از پس زدن تار موهایی که روی صورتش ریخته بود دست به سینه ایستاد و به مین نگاه کرد و خمیازه ای کشید و بعد شروع کرد به حرف زدن و شکستن سکوت)مین!اصلا نگران نباش!از این ببعد میتونی نقاب دار رو به چشم دوست دختر من یعنی آقای جئون ببینی!خودم به بیبی میگم هواتو داشته باشه!تهش بگیره کیم و خفت کنه و جر بده ولی کاری با تو نداره!بیبی من خیلی آرومه!(این حرف ها رو با لحن تمسخرآمیزی رو به مین زد)
کیم:جئون فقط امیدوارم زودتر یه کاری کنی که یه بهونه ی بی نقص برای نابود کردنت داشته باشم...د آخه مرتیکه،نقاب دار منو جر نده تورو جر میده بی فانوس دلقک!(گوشی رو توی دستش فشرد و نفس عمیقی کشید و با چشمش که کاملا باز شده بود و رگه های قرمزش نمایان بود حرف هاش رو ادامه داد)فکر میکنی راه اومدن با نقاب دار آسونه؟!اگه اینجوری بود من هزاران سال تمام و توی این بدبختی و در به دری نبودم و انقدر سعی نمیکردم نقاب دار و پیدا کنم و بشناسم خودش میومد سمتم!حرفا میزنی عجیب غریب!به حق پنج تن بگیره تا ناموس پارت کنه ببینم هنوزم میگی بیبیم آرومه یا نه(چشمی چرخوند)
جئون:عوووو،ددی ددیییی(خندید)اونو بکش راحت باش یوقت منو نکشیییی(بیشتر خندید)
مین:اون گوشیو بده من حرف اضافه نزن جئون وگرنه برگشت میزنه دهنتا
جئون:حالا انگار میخواد چیکار کنه تهش یه روز و شبیه جسد میشیم واللههه
مین:تضمین میکنم ایندفعه شبیه جسد نمیشی خود جسد میشی...(تلفن رو از جئون گرفت)
مین:چقد گوه میخوری جئون چقد گوه میخوری...(نفس عمیقی کشیدم و دوباره حالت ترسیده ی قبلش رو به خودش گرفت و شروع کرد به حرف زدن)کیم الان باید چه گیاهی بخوریمم،کیم من نمیتونم دیگهه،اگه همین یه بار نباشه چیی،اگه هرروز بیام و نقابه نحسشو ببینم چیی،اگه بگیره خفم کنه چیی،اگه...(میخواست ادامه بده که با نفس عمیقی که کیم کشید حرف زدن رو متوقف کرد)
کیم:(نفس عمیقی کشید)
مین:ببخشید فقط نمیتونم دست از فکر کردن بردارم،خب میدونی واقعا سخته و دسته خودم نیست،سعی میکنم فکر نکنما ولی واقعا سخته،اینجوریم کت اوکی اشکالی نداره تا میتونی فکر کن و دو دقیقه بعدش اینجوریم که دارم چه گوهی میخورم و دقیقا چراانقدر فکر میکنیم،سعی میکنم فکر نکنما ولی واقعا سخته،یعنی واقعا دسته خودم نیست،سعی میکنم متوقفش کنم ولی ممکنه حتی بیشتر از قبل حرف بزنم،اصلا میفهمی منظورمو؟،حس میکنم درواقع نمیفهمی و فقط داری گوش میدی و شت داره میره روی مخم،خیلی دارم حرف میزنم؟آخه بدجور سکوت کردی...(یک دم بدون حتی ثانیه ای نفس کشیدن این ها رو گفت و بعد از این که هیچ جوابی از طرف کمی دریافت نکرد حرف زدن رو متوقف کرد)
کیم:(چند پلک زد)
جئون:(با شنیدن حرفای مین پوزخند صدا داری زد و بعد از پس زدن تار موهایی که روی صورتش ریخته بود دست به سینه ایستاد و به مین نگاه کرد و خمیازه ای کشید و بعد شروع کرد به حرف زدن و شکستن سکوت)مین!اصلا نگران نباش!از این ببعد میتونی نقاب دار رو به چشم دوست دختر من یعنی آقای جئون ببینی!خودم به بیبی میگم هواتو داشته باشه!تهش بگیره کیم و خفت کنه و جر بده ولی کاری با تو نداره!بیبی من خیلی آرومه!(این حرف ها رو با لحن تمسخرآمیزی رو به مین زد)
کیم:جئون فقط امیدوارم زودتر یه کاری کنی که یه بهونه ی بی نقص برای نابود کردنت داشته باشم...د آخه مرتیکه،نقاب دار منو جر نده تورو جر میده بی فانوس دلقک!(گوشی رو توی دستش فشرد و نفس عمیقی کشید و با چشمش که کاملا باز شده بود و رگه های قرمزش نمایان بود حرف هاش رو ادامه داد)فکر میکنی راه اومدن با نقاب دار آسونه؟!اگه اینجوری بود من هزاران سال تمام و توی این بدبختی و در به دری نبودم و انقدر سعی نمیکردم نقاب دار و پیدا کنم و بشناسم خودش میومد سمتم!حرفا میزنی عجیب غریب!به حق پنج تن بگیره تا ناموس پارت کنه ببینم هنوزم میگی بیبیم آرومه یا نه(چشمی چرخوند)
۷.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.