★گربه ی کوچک من★
★گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑦①
"یوری"
منو جونگکوک و تهیونگ سه تایی رفته بودیم یه بار خلوت(ازونجاهایی که ماشین طوری ان و دورشون قرمزه)که غذا بخوریم ولی من اتقد سوجو خوردم که مست مست شدم
+یاااا تهیونگ شی اگر کوکی منو اذیت کنی اونوقت من میدونمو تو خبب؟؟(مست)
_شرمنده هیونگ...خیلی مسته یونو؟..
*نه اشکال نداره...(پشماش ریخته)
"جونگکوک"
یوری رو بلند کردم و گذاشتم رو کولم و تا خونش بردمش
جوراباشو دراوردم و گذاشتمش رو تختش
منو هیونگ میخواستیم بریم که از تو اتاق نشیمن صدای جیغ اومد
"یا حضرت پشم شماکی هستینننننن؟؟میخواین به منو دوستم تـ/جاوز کنیددددددد؟جیغغغغغ کمککککک کمکککککک"
_عههههه ساکت بابا من...دوست پسرشم اینم دوستمه!
"کرکام...منم دوست صمیـ...-"
"یلحظه وایسا،تو جئون جونگکوک نیستی؟توهم کیم تهیونگی!عررررررررژپوطخسخپسپسپژسخجسجضسوپزنژیدپینیپیتیهتسدیپین"
*جونگکوک...
_بله؟...
*ریدیم...
_ریدیم✓
"یا برام توضیح بدین چطوری با خاخر من آشنا شدین؟
_خب ببین...داستانش طولانیه
راجب طلسمش میدونی نه؟
" اره میدونم
_خب قضیه اینه که ۶ سال پیش جلوی کافه خانوادگی ما، من یروز بارونی اونو گربه شکل زیر بارون پیدا کردم و بهش آب و غذا و سرپناه دادم تا وقتی که یروز وقتی داشتم اماده میشدم برم مدرسه اون به شکل انسانیش خوابیده بود رو تختم و منم که پشمام ریخته بود اون برام همه چیزو توضیح داد و اونجا داستان عاشقانهی ما شروع شد اما ما یک ماه بعدش جدا شدیم چون من اومدم سئول حالا بعد سالها اتفاقی همو دیدیم.
"هوم جوالبه"
همون موقع گوشیه دوست یوری زنگ خورد
_کیه؟
"یوری"
_اون که اینجاست؟
"شرمنده اون مست میشه چصخل هم میشه
_جواب بده
+الو؟اونی من امشب نمیام خونه میخوام پیش دوستپسرم بخوابم خدافظ.
_ام...(جونگ شوک)
«یک ساعت بعد»
منو تهیونگ تصمیم گرفتیم شبو اونجا بمونیم چون خونمون اونور سئوله(دوستان خونمون یعنی خونه فقط کوک و ته)
روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف نگاه میکردم
_سقف خونهش شبیه آسمان پر ستاره اس
+یاااااااااااا کوکوا؟
_جانم بیب؟(عوققق)
*جونگکوک جان جدت!داری حالمو بهم میزنی
_یاااا تهیونگ شاید دیگه فرصت نشه مست گیرش بیارم وقتی هوشیاره خیلی وحشیه!
" اخیییی گوگولی"
+کوکوا
با یه دستم دور کمرشو گرفتم و با یه دستم صورت سردشو گرفتم
_بله؟
+دوست دارم:))
"دارین چندش میشین"
*اون دوتارو ولشون کن اونا خیلی دیوانه وار عاشق همن:///
"تهیونگ"
ساعت سه صبح بود
پاشدم برم دستشویی و وقتی برگشتم دیدم کوک و یوری دارن همو بوس میکنن
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑦①
"یوری"
منو جونگکوک و تهیونگ سه تایی رفته بودیم یه بار خلوت(ازونجاهایی که ماشین طوری ان و دورشون قرمزه)که غذا بخوریم ولی من اتقد سوجو خوردم که مست مست شدم
+یاااا تهیونگ شی اگر کوکی منو اذیت کنی اونوقت من میدونمو تو خبب؟؟(مست)
_شرمنده هیونگ...خیلی مسته یونو؟..
*نه اشکال نداره...(پشماش ریخته)
"جونگکوک"
یوری رو بلند کردم و گذاشتم رو کولم و تا خونش بردمش
جوراباشو دراوردم و گذاشتمش رو تختش
منو هیونگ میخواستیم بریم که از تو اتاق نشیمن صدای جیغ اومد
"یا حضرت پشم شماکی هستینننننن؟؟میخواین به منو دوستم تـ/جاوز کنیددددددد؟جیغغغغغ کمککککک کمکککککک"
_عههههه ساکت بابا من...دوست پسرشم اینم دوستمه!
"کرکام...منم دوست صمیـ...-"
"یلحظه وایسا،تو جئون جونگکوک نیستی؟توهم کیم تهیونگی!عررررررررژپوطخسخپسپسپژسخجسجضسوپزنژیدپینیپیتیهتسدیپین"
*جونگکوک...
_بله؟...
*ریدیم...
_ریدیم✓
"یا برام توضیح بدین چطوری با خاخر من آشنا شدین؟
_خب ببین...داستانش طولانیه
راجب طلسمش میدونی نه؟
" اره میدونم
_خب قضیه اینه که ۶ سال پیش جلوی کافه خانوادگی ما، من یروز بارونی اونو گربه شکل زیر بارون پیدا کردم و بهش آب و غذا و سرپناه دادم تا وقتی که یروز وقتی داشتم اماده میشدم برم مدرسه اون به شکل انسانیش خوابیده بود رو تختم و منم که پشمام ریخته بود اون برام همه چیزو توضیح داد و اونجا داستان عاشقانهی ما شروع شد اما ما یک ماه بعدش جدا شدیم چون من اومدم سئول حالا بعد سالها اتفاقی همو دیدیم.
"هوم جوالبه"
همون موقع گوشیه دوست یوری زنگ خورد
_کیه؟
"یوری"
_اون که اینجاست؟
"شرمنده اون مست میشه چصخل هم میشه
_جواب بده
+الو؟اونی من امشب نمیام خونه میخوام پیش دوستپسرم بخوابم خدافظ.
_ام...(جونگ شوک)
«یک ساعت بعد»
منو تهیونگ تصمیم گرفتیم شبو اونجا بمونیم چون خونمون اونور سئوله(دوستان خونمون یعنی خونه فقط کوک و ته)
روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف نگاه میکردم
_سقف خونهش شبیه آسمان پر ستاره اس
+یاااااااااااا کوکوا؟
_جانم بیب؟(عوققق)
*جونگکوک جان جدت!داری حالمو بهم میزنی
_یاااا تهیونگ شاید دیگه فرصت نشه مست گیرش بیارم وقتی هوشیاره خیلی وحشیه!
" اخیییی گوگولی"
+کوکوا
با یه دستم دور کمرشو گرفتم و با یه دستم صورت سردشو گرفتم
_بله؟
+دوست دارم:))
"دارین چندش میشین"
*اون دوتارو ولشون کن اونا خیلی دیوانه وار عاشق همن:///
"تهیونگ"
ساعت سه صبح بود
پاشدم برم دستشویی و وقتی برگشتم دیدم کوک و یوری دارن همو بوس میکنن
۶.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.