پارت ۳۷ : Black Woolf...
۵ ماه بعد
ت ب این پنج ماه تهیونگ به هیچ طریقی جو کوک رو پیدا نکرد کارش شده بود صبا رفتن ببه باند و شکرت و شبا هم مشروب خوردن و مست کردن
داداش هاش و خانوادش همینطور اجوماهم خیلی نگران تهیونگ بودن
تهیونگ : کوکی حالت خوبه قربون اون خنده هتی قشنگت بشم من العان کجایی دارم دق میکنم بیا ( با بغض )
اجوما : تهیونگ پسرم
تهیونگ : بله
اجوما : واست عصرونه آوردن
تهیونگ : میل ندارم
اجوما : آخه اینطور نمیشه که پسرم تز پا افتادی به خدا اگه اینکارو کنی کوک برمیگرده قوی بمون پسرم و دنبالش بگرد ماهم کمکت میکنیم
تهیونگ به زور اجوما دو تیکه کروسان و یکم تز پودینگ رو خورد
شاید اگه اجوما نبود العان تهیونگ ام ضعیف شده بود
اجوما : تهیوتگ پسرم پدرته
تهیونگ گوشی رو گرفت و مشغول حرف زدن شد
فردا تولدش بود و اصلا یادش نبود خانوادش میخواستن سوپرایزش کنن پس به تهیو گفت کتر خیلی مهمی باهاش داره و فردا،شب بیاد عمارت
جونگ کوک: جیمین
جیمین : هان
جونگ کوک : واسه فردا چی بپوشم
جیمین: خب میریم خرید دیگه
جونگ کوک : واقعا حوصلشو ندارم
جیهوپ : نظرتون درباره ی اینا چیهسه تا لباس و شلوار خوشگل که ست بودن
جونگکوک: وای من تز کیوتی اینا دارم غش میکنم
جیمین : خب لباسای فردامونم جور شد
جونگ کوک: وای رامیون ها
جیهوپ : زیرشو خاموش کردن
جونگ کوک : وایی مرسی هوسوک
جیهوپ : قابلی نداشت
جونگ کوک : بریم رامیون بخوریم بعدشم برین بخوابیم
رفتن رامیون های تند رو خوردن و بعدشم رفتن لالا
داریم به پارت هتی آخر نزدیک میشیم
ت ب این پنج ماه تهیونگ به هیچ طریقی جو کوک رو پیدا نکرد کارش شده بود صبا رفتن ببه باند و شکرت و شبا هم مشروب خوردن و مست کردن
داداش هاش و خانوادش همینطور اجوماهم خیلی نگران تهیونگ بودن
تهیونگ : کوکی حالت خوبه قربون اون خنده هتی قشنگت بشم من العان کجایی دارم دق میکنم بیا ( با بغض )
اجوما : تهیونگ پسرم
تهیونگ : بله
اجوما : واست عصرونه آوردن
تهیونگ : میل ندارم
اجوما : آخه اینطور نمیشه که پسرم تز پا افتادی به خدا اگه اینکارو کنی کوک برمیگرده قوی بمون پسرم و دنبالش بگرد ماهم کمکت میکنیم
تهیونگ به زور اجوما دو تیکه کروسان و یکم تز پودینگ رو خورد
شاید اگه اجوما نبود العان تهیونگ ام ضعیف شده بود
اجوما : تهیوتگ پسرم پدرته
تهیونگ گوشی رو گرفت و مشغول حرف زدن شد
فردا تولدش بود و اصلا یادش نبود خانوادش میخواستن سوپرایزش کنن پس به تهیو گفت کتر خیلی مهمی باهاش داره و فردا،شب بیاد عمارت
جونگ کوک: جیمین
جیمین : هان
جونگ کوک : واسه فردا چی بپوشم
جیمین: خب میریم خرید دیگه
جونگ کوک : واقعا حوصلشو ندارم
جیهوپ : نظرتون درباره ی اینا چیهسه تا لباس و شلوار خوشگل که ست بودن
جونگکوک: وای من تز کیوتی اینا دارم غش میکنم
جیمین : خب لباسای فردامونم جور شد
جونگ کوک: وای رامیون ها
جیهوپ : زیرشو خاموش کردن
جونگ کوک : وایی مرسی هوسوک
جیهوپ : قابلی نداشت
جونگ کوک : بریم رامیون بخوریم بعدشم برین بخوابیم
رفتن رامیون های تند رو خوردن و بعدشم رفتن لالا
داریم به پارت هتی آخر نزدیک میشیم
۳.۸k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.