پارت ۳۵ : Black Woolf.....
جونگ کوک سریع شربت رو گرفت و خورد و آبم بالاش بعدم بغض کرده گوشه ی تخت جمه شد
تهیوتگ : آخه قربونت بشم من خرگوش کوچولوی تخس تهیوتگ چرا بعض میکنی
در عوض خوردن این دارو سریع خوب میشی
و بعدشم با هم میریم برف بازی خب
جونگ کوک: قول میدی
تهیونگ : قول میدم
و رفت توی بغل تهیونگ
صبح روز بعد
تهیونگ : کوک .... کوکییی ... توله خرگوش من
جونگ کوک : میخوام بخوابم
تهیونگ : پس من امروز تنها با بچه ها میرم کوه جادو تا بتونن بفهمن توی دنیای گرگ ها چه مقامی دارن
جونگ کوک : چی منم میام
تهیونگ : پس پاشو دیگه دیز شد بچه
جونگ کوک سریع پاشد یه تیشرت و شلوار بگ مشکی با سویشرت مشکی کلاه سطلی مشکی و ماسک مشکی و کفشای مشکیشو هم پوشید گوشیشو برداشت و با تهیونگ رفتن بیرون
تهیونگ : جنگ کوک دیر شد بدو
جونگ کوک : وایسا اومدم
و سریع دویدن هز مسیر هتل تا برسن محل قرار با بچه ها تا از اسکله سوار کشتی بشن و سریع برن به سمت کوه جادو
جونگ کوک و تهیونگ با نفس نفس رسیدن پیش بچه ها و سریع رفتن پیش بچها
جونگ کوک : جیمینی هیونگ هوپی هیونگ سلام ( با ذوق و نفس نفس )
جیمین و جیهوپ : سلام کوک ( با ذوق )
و سه تایی رفتن بغل هم دیگه
جونگ کوک : وایی بخشید یکم دیر شد
جیمین : تو اگه بخوابی که هیشکی نمیتونه بیدارت کنه بچه خرگوش
و سه تایی زدن زیر خنده
جونگ کوک : وایی جیمینی ذوق دارم تا ببینم
توی کوه جادو چه مقامی از دنیای گرگ ها مطعلق به منه
جیهوپ : فقط تو نیستی همه دوق دارن
جونگ کوک : وایی خدایا
و سه تایی رفتن جلیقه هاشون رو بستن و نشستن کنارهای اسکله و کلی باهم حرف زدن و خندیدن
همه پیاده شدن
پسرا باخنده به سمت تورلیدرشون رفتن
همه جای کوه رو بهشون نشون داد
جونگ کوک : وایی خیلی خوشکله
تورلیدر : از توی این غار یه گرگ سفید میاد بیرون این گرگ آینده همتون و موقعیت همتون رو میگه و همه هم باید شرکت کنن
بچها دونه به دونه میرفتن
تا رسید به جونگ کوک
تهیونگ با لبخندی دلگرم کننده و کیوت بهش امید داد جونگ کوک با ترس به سمت گرگ سفید رفت
جونگ کوک تبدیل به گرگ امگا شد
زن دستی به پیشونی امگا گذاشت و با لبخند چشماشو باز کرد و با خنده ی قشنگی حرف زد
زنه : تو قراره بشی کسی که وارث پادشاه رو به دنیا میاره و یادت باشه ازش فرار نکن چون بیشتر به خودت تشنش میکنی امگا کوچولو
جنگ کوک یا نرس و بغض از اونجا رفت پیش پسرا همه چیز رو گفت
جیهوپ : انگار تین سرنوشت توعه
جونگ کوک : نه سرنوشت زو میشه تغیر داد من باید ازش دور بمونم باید تغیرش بدم
و بعد با پسرا رفتن اسکله تا برگردن به هتل
تهیوتگ : آخه قربونت بشم من خرگوش کوچولوی تخس تهیوتگ چرا بعض میکنی
در عوض خوردن این دارو سریع خوب میشی
و بعدشم با هم میریم برف بازی خب
جونگ کوک: قول میدی
تهیونگ : قول میدم
و رفت توی بغل تهیونگ
صبح روز بعد
تهیونگ : کوک .... کوکییی ... توله خرگوش من
جونگ کوک : میخوام بخوابم
تهیونگ : پس من امروز تنها با بچه ها میرم کوه جادو تا بتونن بفهمن توی دنیای گرگ ها چه مقامی دارن
جونگ کوک : چی منم میام
تهیونگ : پس پاشو دیگه دیز شد بچه
جونگ کوک سریع پاشد یه تیشرت و شلوار بگ مشکی با سویشرت مشکی کلاه سطلی مشکی و ماسک مشکی و کفشای مشکیشو هم پوشید گوشیشو برداشت و با تهیونگ رفتن بیرون
تهیونگ : جنگ کوک دیر شد بدو
جونگ کوک : وایسا اومدم
و سریع دویدن هز مسیر هتل تا برسن محل قرار با بچه ها تا از اسکله سوار کشتی بشن و سریع برن به سمت کوه جادو
جونگ کوک و تهیونگ با نفس نفس رسیدن پیش بچه ها و سریع رفتن پیش بچها
جونگ کوک : جیمینی هیونگ هوپی هیونگ سلام ( با ذوق و نفس نفس )
جیمین و جیهوپ : سلام کوک ( با ذوق )
و سه تایی رفتن بغل هم دیگه
جونگ کوک : وایی بخشید یکم دیر شد
جیمین : تو اگه بخوابی که هیشکی نمیتونه بیدارت کنه بچه خرگوش
و سه تایی زدن زیر خنده
جونگ کوک : وایی جیمینی ذوق دارم تا ببینم
توی کوه جادو چه مقامی از دنیای گرگ ها مطعلق به منه
جیهوپ : فقط تو نیستی همه دوق دارن
جونگ کوک : وایی خدایا
و سه تایی رفتن جلیقه هاشون رو بستن و نشستن کنارهای اسکله و کلی باهم حرف زدن و خندیدن
همه پیاده شدن
پسرا باخنده به سمت تورلیدرشون رفتن
همه جای کوه رو بهشون نشون داد
جونگ کوک : وایی خیلی خوشکله
تورلیدر : از توی این غار یه گرگ سفید میاد بیرون این گرگ آینده همتون و موقعیت همتون رو میگه و همه هم باید شرکت کنن
بچها دونه به دونه میرفتن
تا رسید به جونگ کوک
تهیونگ با لبخندی دلگرم کننده و کیوت بهش امید داد جونگ کوک با ترس به سمت گرگ سفید رفت
جونگ کوک تبدیل به گرگ امگا شد
زن دستی به پیشونی امگا گذاشت و با لبخند چشماشو باز کرد و با خنده ی قشنگی حرف زد
زنه : تو قراره بشی کسی که وارث پادشاه رو به دنیا میاره و یادت باشه ازش فرار نکن چون بیشتر به خودت تشنش میکنی امگا کوچولو
جنگ کوک یا نرس و بغض از اونجا رفت پیش پسرا همه چیز رو گفت
جیهوپ : انگار تین سرنوشت توعه
جونگ کوک : نه سرنوشت زو میشه تغیر داد من باید ازش دور بمونم باید تغیرش بدم
و بعد با پسرا رفتن اسکله تا برگردن به هتل
۴.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.