وقتی عضو هشتمی پارت ۹
صورتشو نزدیک صورتم کرد که چشمامو باز کردم و باهاش چشم تو چشم شدم
جونگ کوک : دیدی خانم کوچولو باز کردی
ا.ت : یااا اذیتم نکن
جونگ کوک : ( خنده )
ا.ت : حالا برو لباساتو بپوش
جونگ کوک : چون مادمازل گفت چشم
ا.ت : آفرین ( خنده )
جونگ کوک رفت لباساشو پوشید و اومد بیرون
ا.ت : میدونی چقدر خوشحالم از اون جو سنگین اومدم بیرون
جونگ کوک : ا.ت واقعا متاسفم یونگی تا حالا چنین کاری نکرده بود من واقعا متاسفم
ا.ت : سمتش قدم برداشتم تقصیر تو نبود ولی بیا دیگه راجبش حرف نزنیم
جونگ کوک : خب خانم کوچولو شام چی دوست داره؟
ا.ت : نمیشه باهم درست کنیم؟
جونگ کوک : چرا نشه هوس چی کردی ؟
ا.ت : دلم قرمه سبزی میخواد
جونگ کوک : چی چی؟
ا.ت : قرمه سبزی یه غذای ایرانیه
جونگ کوک : خب من بلد نیستم درست کنم
ا.ت : چطوره من درست کنم تو نظر بدی؟
جونگ کوک : موافقم
ا.ت : باشه من رفتم
حدود یک ساعت طول کشید بعد آماده شد
ا.ت : جونگ کوک بیاااااااا
جونگ کوک : اومدممممم
از زبان جونگ کوک
رفتم سر میز شکل جالبی داشت تا یه قاشق ازش خوردم
وادف این طمع بهشت میدهههههه
اضطراب توی چهره ی ا.ت معلوم بود که میخواست بدونه غذا رو دوست دارم یا نه برا همین تصمیم گرفتم اذیتش کنم
جونگ کوک : ا.ت این اصلا خوشمزه نیست
ا.ت : چی خوشت نیومد!
جونگ کوک : نه خوشم نیومد عاشقش شدم طمع بهشت میده
ا.ت : دیونه سکته کردم
لایک : ۲۰
کامنت : ۲۰
جونگ کوک : دیدی خانم کوچولو باز کردی
ا.ت : یااا اذیتم نکن
جونگ کوک : ( خنده )
ا.ت : حالا برو لباساتو بپوش
جونگ کوک : چون مادمازل گفت چشم
ا.ت : آفرین ( خنده )
جونگ کوک رفت لباساشو پوشید و اومد بیرون
ا.ت : میدونی چقدر خوشحالم از اون جو سنگین اومدم بیرون
جونگ کوک : ا.ت واقعا متاسفم یونگی تا حالا چنین کاری نکرده بود من واقعا متاسفم
ا.ت : سمتش قدم برداشتم تقصیر تو نبود ولی بیا دیگه راجبش حرف نزنیم
جونگ کوک : خب خانم کوچولو شام چی دوست داره؟
ا.ت : نمیشه باهم درست کنیم؟
جونگ کوک : چرا نشه هوس چی کردی ؟
ا.ت : دلم قرمه سبزی میخواد
جونگ کوک : چی چی؟
ا.ت : قرمه سبزی یه غذای ایرانیه
جونگ کوک : خب من بلد نیستم درست کنم
ا.ت : چطوره من درست کنم تو نظر بدی؟
جونگ کوک : موافقم
ا.ت : باشه من رفتم
حدود یک ساعت طول کشید بعد آماده شد
ا.ت : جونگ کوک بیاااااااا
جونگ کوک : اومدممممم
از زبان جونگ کوک
رفتم سر میز شکل جالبی داشت تا یه قاشق ازش خوردم
وادف این طمع بهشت میدهههههه
اضطراب توی چهره ی ا.ت معلوم بود که میخواست بدونه غذا رو دوست دارم یا نه برا همین تصمیم گرفتم اذیتش کنم
جونگ کوک : ا.ت این اصلا خوشمزه نیست
ا.ت : چی خوشت نیومد!
جونگ کوک : نه خوشم نیومد عاشقش شدم طمع بهشت میده
ا.ت : دیونه سکته کردم
لایک : ۲۰
کامنت : ۲۰
۵.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.