گربه ی کوچک من★
گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⓪①
•بچه هااااا خیلی زود باهم صمیمی شدین ها! برین سر کاراتون
_+چشممممم
+ایششش(چش غره)
«بعد از ساعت ها کار کردن»
"جونگکوک"
امروز تنها روزیه که کافه برام خسته کننده نیست
چون "اون" اینجاست
اون دختر
ازینکه مثل سگو گربه بهم میپریم و به هم کرم میریزیم،خوشم میاد
•جونگکوکککک پسرم امشب بیا خونه ی من
_نه مامان مرسی
•چی نه مرسی گمشو ببینم
_مامااااااااان
مامانم منو کشید خونه خودش،یوری هم تنها موند
اون از تاریکی میترسه
باید برم پیشش
ولی نمیتونم
پس بهش پیام دادم
"_کلید یدک زیر پادری عه.رسیدی خونه زنگ بزن"
"+حله. "
«فردا صبح»
پاشدم دوش گرفتم و لباسای مدرسمو پوشیدم
رفتم مدرسه و برای اینکه حوصلم سر نره خودمو با کتاب خوندن مشغول کردم
من خرخون کلاسم و توی کلاس ما هیچکس از درسخونا خوشش نمیاد
سر کلاس یکی خوابه،یکی داره با موبایلش بازی میکنه،یکی داره با دوست دخترش حرف میزنه و....
بچه ها توی مدرسه مسخرم میکنن،برام قلدری میکنن و بهم زور میگن،ازم سواستفاده میکنن...
و من هیچ دوستی ندارم
⏝ ⏝ ⏝ ⏝★ ⏝ ⏝ ⏝ ⏝
داشت بارون میومد،
از مدرسه اومدم بیرون و جلوی در مدرسه یوری رو دیدم
کنار در نشسته بود و خیس آب شده بود
رفت سمتش و آروم با دوتا دستم بازوشو گرفتم بلندش کردم
_هی تو اینجا چیکار میکنی؟
+من هرروز گربه ایم میومدم اینجا و بچه های مدرسه بهم غذا...-
+آهای...اون چیه رو بازوت؟
_چ..چی؟
متوجه کبودی روی دستم شده بود...
نمیخواستم بهش بگم تو مدرسه برام قلدری میشه
سریع روشو پوشوندم و گفتم:
_وقتی با چندتا از بچه ها درگیر شده بودم این اتفاق افتاد.
هیچکدوممون چتر نداشتیم پس رفتیم یه جا زیر سقف مدرسه و دوتایی منتظر موندیم تا بارون بند بیاد
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⓪①
•بچه هااااا خیلی زود باهم صمیمی شدین ها! برین سر کاراتون
_+چشممممم
+ایششش(چش غره)
«بعد از ساعت ها کار کردن»
"جونگکوک"
امروز تنها روزیه که کافه برام خسته کننده نیست
چون "اون" اینجاست
اون دختر
ازینکه مثل سگو گربه بهم میپریم و به هم کرم میریزیم،خوشم میاد
•جونگکوکککک پسرم امشب بیا خونه ی من
_نه مامان مرسی
•چی نه مرسی گمشو ببینم
_مامااااااااان
مامانم منو کشید خونه خودش،یوری هم تنها موند
اون از تاریکی میترسه
باید برم پیشش
ولی نمیتونم
پس بهش پیام دادم
"_کلید یدک زیر پادری عه.رسیدی خونه زنگ بزن"
"+حله. "
«فردا صبح»
پاشدم دوش گرفتم و لباسای مدرسمو پوشیدم
رفتم مدرسه و برای اینکه حوصلم سر نره خودمو با کتاب خوندن مشغول کردم
من خرخون کلاسم و توی کلاس ما هیچکس از درسخونا خوشش نمیاد
سر کلاس یکی خوابه،یکی داره با موبایلش بازی میکنه،یکی داره با دوست دخترش حرف میزنه و....
بچه ها توی مدرسه مسخرم میکنن،برام قلدری میکنن و بهم زور میگن،ازم سواستفاده میکنن...
و من هیچ دوستی ندارم
⏝ ⏝ ⏝ ⏝★ ⏝ ⏝ ⏝ ⏝
داشت بارون میومد،
از مدرسه اومدم بیرون و جلوی در مدرسه یوری رو دیدم
کنار در نشسته بود و خیس آب شده بود
رفت سمتش و آروم با دوتا دستم بازوشو گرفتم بلندش کردم
_هی تو اینجا چیکار میکنی؟
+من هرروز گربه ایم میومدم اینجا و بچه های مدرسه بهم غذا...-
+آهای...اون چیه رو بازوت؟
_چ..چی؟
متوجه کبودی روی دستم شده بود...
نمیخواستم بهش بگم تو مدرسه برام قلدری میشه
سریع روشو پوشوندم و گفتم:
_وقتی با چندتا از بچه ها درگیر شده بودم این اتفاق افتاد.
هیچکدوممون چتر نداشتیم پس رفتیم یه جا زیر سقف مدرسه و دوتایی منتظر موندیم تا بارون بند بیاد
۵.۴k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.