گربه ی کوچک من★
گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑧
«شنبه صبح»
+کوککککککککککک پاشو صبحونه
_بابا روز تعطیله بزار بخوابم
+باید بری کافه
_اههههههههه روزای تعطیلمم نمیتونم بخوابم
+پاشو پاشو ببینم گشادددد
_یااااا من یه سال از تو بزرگترما
+عررررررسپپژنیپیپزهیت میشه بهت بگم اوپااا؟ اوپا اوپا اوپاااااا
_ایششششش
+"ایشششششش"
_باشه بابا اصلا به من بگو اوپا،فقط برو برو
+باشهههه
"یوری"
من چم شده؟
من باید پیش اون به شکل گربه ایم دربیام،اما نمیام
قلبم پیشش تند میزنه
پیشش خودمم
بیشتر از هرکسی باهاش وقت میگذرونم
باهام خوبه
اذیتم نمیکنه
اون حتی وقتی رازمو فهمید سعی نکرد ازم سواستفاده یا بهم اسیب بزنه
من پیشش خجالتی میشم
لپام سرخ میشه و دمم میزنه بیرون
⏝ ⏝ ⏝ ⏝★ ⏝ ⏝ ⏝ ⏝
"جونگکوک"
«۳:۴٠ صبح»
تو خواب ناز بودم که یچیزی محکم خورد تو سرم
یوری بود با یه ماهیتابه تو دستش
رو تختم وایساده بود
موهاش باز بود و یه بلیز بلند و شورتک کوتاه تنش بود،یه ماهیتابه هم دستش بود و معلوم بود که گشنشه
_ااااایدزتتیپسنزسخدسدزمزکچضجصجصزدزتهیپقپبهیخپض
+گشادی رو کنار بذار و پاشو،من گشنمه
_برا خودت یچیزی درست کن
+من توکبوکی میخوامممم
_توکبوکیم کجا بود نصف شبییییی
+برو برام بخر
_الان همه جا بستسسسسس
پس برام درست کن
_اونوقت گوشت گاو از کـ-ون کی باید بکشم بیرون؟
+نمیدونم یه گـ*وهی بخور
_تو با فحش با من حرف نزنی نمیشه؟
+نه برو
_ایشششش
رفتم تو اشپزخونه و یکم رامیون براش گذاشتم بپزه و خودمم یکم اب خوردم
«پنج دقیقه بعد»
_یورییییییی امادست بیا بخور
جوابی نشنیدم
_یوریییییییییییی هوییییییییییی
رفتم تو اتاق و دیدم رو تختم خوابش برده
_حداقل پتو مینداختی رو خودت
رفتم پتومو انداختم روش و خودم رو کاناپه خوابیدم
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑧
«شنبه صبح»
+کوککککککککککک پاشو صبحونه
_بابا روز تعطیله بزار بخوابم
+باید بری کافه
_اههههههههه روزای تعطیلمم نمیتونم بخوابم
+پاشو پاشو ببینم گشادددد
_یااااا من یه سال از تو بزرگترما
+عررررررسپپژنیپیپزهیت میشه بهت بگم اوپااا؟ اوپا اوپا اوپاااااا
_ایششششش
+"ایشششششش"
_باشه بابا اصلا به من بگو اوپا،فقط برو برو
+باشهههه
"یوری"
من چم شده؟
من باید پیش اون به شکل گربه ایم دربیام،اما نمیام
قلبم پیشش تند میزنه
پیشش خودمم
بیشتر از هرکسی باهاش وقت میگذرونم
باهام خوبه
اذیتم نمیکنه
اون حتی وقتی رازمو فهمید سعی نکرد ازم سواستفاده یا بهم اسیب بزنه
من پیشش خجالتی میشم
لپام سرخ میشه و دمم میزنه بیرون
⏝ ⏝ ⏝ ⏝★ ⏝ ⏝ ⏝ ⏝
"جونگکوک"
«۳:۴٠ صبح»
تو خواب ناز بودم که یچیزی محکم خورد تو سرم
یوری بود با یه ماهیتابه تو دستش
رو تختم وایساده بود
موهاش باز بود و یه بلیز بلند و شورتک کوتاه تنش بود،یه ماهیتابه هم دستش بود و معلوم بود که گشنشه
_ااااایدزتتیپسنزسخدسدزمزکچضجصجصزدزتهیپقپبهیخپض
+گشادی رو کنار بذار و پاشو،من گشنمه
_برا خودت یچیزی درست کن
+من توکبوکی میخوامممم
_توکبوکیم کجا بود نصف شبییییی
+برو برام بخر
_الان همه جا بستسسسسس
پس برام درست کن
_اونوقت گوشت گاو از کـ-ون کی باید بکشم بیرون؟
+نمیدونم یه گـ*وهی بخور
_تو با فحش با من حرف نزنی نمیشه؟
+نه برو
_ایشششش
رفتم تو اشپزخونه و یکم رامیون براش گذاشتم بپزه و خودمم یکم اب خوردم
«پنج دقیقه بعد»
_یورییییییی امادست بیا بخور
جوابی نشنیدم
_یوریییییییییییی هوییییییییییی
رفتم تو اتاق و دیدم رو تختم خوابش برده
_حداقل پتو مینداختی رو خودت
رفتم پتومو انداختم روش و خودم رو کاناپه خوابیدم
۴.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.