دلهره
#دلهره
part 80
از این همه مشتاق بودن و ذوقی که برای دیدن مامانش داشت لبخندی روی لبم اومد یادم خودم افتادم با ارزش ترین کس توی زندگیم مامانم بود ولی اون خیلی زود ترکم کرد
با یاد اوری اینا اون لبخند روی لبم محو شد که باعث نگرانی نوئل شد
_ چیشد تهیونگ
_ چیز خاصی نیست بیا بریم به سمت بیمارستان
_ اوکی
پشت نوئل راه میرفتم
سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان راه افتادیم
با رسیدن به بیمارستان نوئل با خوشحالی از ماشین پایین اومد
پشت سرش راهداقتاده بودم با سرعت بهرسمت اتاق مادرش رفت که با پرستارا مواجه شد
_ فعلا نمی تونید وارد اتاق شید مریض این اتاق تازه بهشوش اومده نیاز به استراحت داره
با شنیدن این خبر خوشحالیش چند برابر شد
منم جاش بودم خوشحال میشدم
_ نوئل یکم صبر کن بزار یه چند دقیقه استراحت کنه میتونیم یکساعت دیگه باز برگردیم
با نارحتی سرش رو تکون داد و حرفم رو تایید کرد
نزدیکش شدم و اروم توی بغلم گرفتمش
_ یکم صبر کن بعدش میتونی یه عالمه با مامانت صحبت کنی
_ اره حق باتوعه فقط یه دفعه زیادی هیجان زده شدم
باید بزاریم یکم استراحت کنه
_ میخوای تو این مدت بریم یه سر به اطراف اینجا بزنیم
شنیدم توی این بیمارستان یه جایی توی حیاطش یه حوض داره و خب میگن حیاط سر سبزیه
_ باشه بعدا میریم ولی فعلا میخوام تو بغلت باشم بهم احسای ارامش میده
با حرفش لبخندی زدم و اونو بیشتر تو بغلم فشوردم
کسی اون اطراف نبود پس مشکلی هم نداشت خودمم عاشق وقتایی بودم که نوئل رو تو اغوش میگفتم
سرش رو توی سینم فشورد
_ ممنون که تو این شرایط کنارم بودی
_ اکه کنار تو نباشم پس پیش کی باشم نترس هیج وقت تنهات نمیزارم تو هیچ شرایطی
part 80
از این همه مشتاق بودن و ذوقی که برای دیدن مامانش داشت لبخندی روی لبم اومد یادم خودم افتادم با ارزش ترین کس توی زندگیم مامانم بود ولی اون خیلی زود ترکم کرد
با یاد اوری اینا اون لبخند روی لبم محو شد که باعث نگرانی نوئل شد
_ چیشد تهیونگ
_ چیز خاصی نیست بیا بریم به سمت بیمارستان
_ اوکی
پشت نوئل راه میرفتم
سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان راه افتادیم
با رسیدن به بیمارستان نوئل با خوشحالی از ماشین پایین اومد
پشت سرش راهداقتاده بودم با سرعت بهرسمت اتاق مادرش رفت که با پرستارا مواجه شد
_ فعلا نمی تونید وارد اتاق شید مریض این اتاق تازه بهشوش اومده نیاز به استراحت داره
با شنیدن این خبر خوشحالیش چند برابر شد
منم جاش بودم خوشحال میشدم
_ نوئل یکم صبر کن بزار یه چند دقیقه استراحت کنه میتونیم یکساعت دیگه باز برگردیم
با نارحتی سرش رو تکون داد و حرفم رو تایید کرد
نزدیکش شدم و اروم توی بغلم گرفتمش
_ یکم صبر کن بعدش میتونی یه عالمه با مامانت صحبت کنی
_ اره حق باتوعه فقط یه دفعه زیادی هیجان زده شدم
باید بزاریم یکم استراحت کنه
_ میخوای تو این مدت بریم یه سر به اطراف اینجا بزنیم
شنیدم توی این بیمارستان یه جایی توی حیاطش یه حوض داره و خب میگن حیاط سر سبزیه
_ باشه بعدا میریم ولی فعلا میخوام تو بغلت باشم بهم احسای ارامش میده
با حرفش لبخندی زدم و اونو بیشتر تو بغلم فشوردم
کسی اون اطراف نبود پس مشکلی هم نداشت خودمم عاشق وقتایی بودم که نوئل رو تو اغوش میگفتم
سرش رو توی سینم فشورد
_ ممنون که تو این شرایط کنارم بودی
_ اکه کنار تو نباشم پس پیش کی باشم نترس هیج وقت تنهات نمیزارم تو هیچ شرایطی
۴.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.