Fate p1🖤
ویو ا.ت
هنذفیریم رو از جیبم در آوردم و آهنگ پلی کردم توی این دو سال اصلا خواب راحت نداشتم بعد از رفتنش یادم نمیاد آخرین بار کی لبخند زدم یه عالمه چرا تو ذهنم بود که هیچکس جوابشو نمیدونست چشمام دیگه اشکی نداشت دیگه قلبی نداشتم چون ۲ سال پیش خورد شد و دیگه ترمیم نشد پدر ناتنیم مادرم رو خیلی اذیت میکرد مادرم هر شب با گریه میخوابید دیگه هیچ چیز مثل قبل نبود من دوتا از عزیز ترین افراد زندگیم رو از دست دادم پدرم و فیلیکس
(فلش بک به اتفاق ۲ سال پیش)
+سلام فیلیکس دیر که نکردم(نفس نفس)
_نه خیلی هم به موقع
+وای خیالم راحت شد .... فکر کردم منتظر گذاشتمت
ویو فیلیکس
از اینکه میخواستم از خودم برونمش واقعا قلبم تیکه تیکه میشد من واقعا از ته قلبم عاشقش بودم ولی باید بخاطر خودش همه چی رو تموم کنم
- میخوام یه چیزی بهت بگم
+بگو میشنوم
-ام...... من دیگه دوست ندارم.. باید بهم بزنیم
+چی داری میگی ... این یه شوخیه دیگه.. بدون که اصلا بامزه نیست(بغض
- من شوخی ندارم... کاملا جدیم سعی کن فراموشم کنی
میخواستم برم که دستمو کشید
+من دوست دارم.... بدون اگه بری ... هیچ وقت عشقم به تو کم نمیشه ... لطفا نرو من کس دیگه ای رو به جز تو ندارم(با گریه)
-نمیشه من تصمیم رو گرفتم(جدی)
دستمو از تو دستش کشیدم و از اونجا دور شدم میتونستم صدای گریه هاش رو بشنوم که باعث میشد قلبم تیر بکشه ولی مجبور بودم رفتم و سوار ماشین شدم
-دیگه ... کاری باهاش نداری
*نه ... آفرین پسر خوب.. خوش اومدی
-ازت متنفرم مایا
*برعکس من دوست دارم
-فقط بخاطر ا.ت اینکارو کردم وگرنه هیچ وقت تن به این کار کثیف نمیدادم
* عادت کن بهش.. فردا میریم لباس انتخاب کنیم (پوزخند)
-ازت متنفرم(عصبی)
(پایان فلش بک رفتن به زمان حال ویو ا.ت بچه ها ا.ت مکالمه مایا و فیلیکس رو نشنیده مکالمه تو ماشین مایا بوده)
روی یه نیمکت تو پارک نشستم و به عکس های قدیمی خودم و فیلیکس نگاه کردم اولین قرارمون، اولین باری که باهم آشپزی کردیم، پوزخندی غمگین زدم که قطره ای آب روی گوشیم ریخت فهمیدم که داره بارون میاد گوشیم رو تو کیفم گذاشتم و به سمت خونه راه افتادم انگار آسمون هم دلش مثل من گرفته بود انگار اونم بغص تو گلوش ترکیده بود و میخواست گریه کنه
درخونه رو باز کردم که یه گلدون به سمتم پرت شد و شکست فهمیدم باز هم دعوا کردن رفتم توی خونه و رفتم با چهره ای جدی جلوی پدر ناتنیم ایستادم
+واسه چی میزنیش ...
÷به تو ربطی نداره فسقلی(خمار)
+ برو اون طرف ... دست از سرش بردار(داد)
هلم داد و چمدونم رو داد دستم
÷از اینجا برو ... دیگه حق نداری پا تو تو این خونه بذاری
بازوم رو گرفت در خونه رو باز کرد و هلم داد بیرون دیگه این اتفاق ها باعث نمیشد اشک بریزم چون دیگه قلبم به اندازه کافی تیکه تیکه شده بود چمدونم رو برداشتم و بی هدف توی خیابون ها راه میرفتم جایی رو نداشتم که برم پول هم نداشتم برم هتل پس رفتم یه گوشه خیابون نشستم و پاهامو بغل کردم و به تمام اتفاقات زندگیم فکر میکردم که کسی صدام کرد
& دخترم اینجا چیکار میکنی
سرمو بالا آوردم یه خانم تقریبا مسن که یه پیشبند داشت که روش عکس قهوه بود فهمیدم تو کافه اون طرف خیابون کار میکنه چون چند باری هم که اونجا رفته بودم دیده بودمش
&بیا بریم تو کافه یه چیزی بدم بخوری ... پولشو نمیخواد بدی مهمون من..
دستمو گرفت و منو برد تو کافه
&وای .. وای نگاهش کن چرا انقدر ضعیفی بیا اینو بخور واسم از اولش تا آخرش تعریف کن
همه چی رو واسش تعریف کردم سرمو گذاشت رو شونش و دستمو نوازش کرد
&اشکال نداره ... همینجا پیش خودم بمون
+ممنون... راستی نگفتین اسمتون چی بود؟
&اسم من پینگ سو هست دخترم.... اسم تو چیه؟
-ا.ت پارک ا.ت
بعد از اون یه اتاق بهم داد و گفت صبح برم پیشش کار کنم منم قبول کردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و گوشیم رو در آوردم رفتم توی مخاطبینم تا به مامانم بگم که جام راحته بهش زنگ زدم در دسترس نبود رفتم توی گالریم و دوباره عکس هارو نگاه کردم بغض گلومو گرفته بود چرا باید سرنوشت من این باشه ... چرا همه باید خوشحال باشن بجز من... همینطور این سوال ها تو مغزم بود که به خواب رفتم...
خوب اینم از پارت ۱ پارت ۲ رو اگه این پارت رضایت داشت میزارم مرسی که لایک میکنی منتظر نظر هاتون هستم😊🫂🫂
( بچه ها اینجا ا.ت ۲۰ سالشه فیلیکس ۲۳ سالشه و ترکش کرده اما نه به خواسته خودش و پدر ا.ت هم توی تصادف مرده)
هنذفیریم رو از جیبم در آوردم و آهنگ پلی کردم توی این دو سال اصلا خواب راحت نداشتم بعد از رفتنش یادم نمیاد آخرین بار کی لبخند زدم یه عالمه چرا تو ذهنم بود که هیچکس جوابشو نمیدونست چشمام دیگه اشکی نداشت دیگه قلبی نداشتم چون ۲ سال پیش خورد شد و دیگه ترمیم نشد پدر ناتنیم مادرم رو خیلی اذیت میکرد مادرم هر شب با گریه میخوابید دیگه هیچ چیز مثل قبل نبود من دوتا از عزیز ترین افراد زندگیم رو از دست دادم پدرم و فیلیکس
(فلش بک به اتفاق ۲ سال پیش)
+سلام فیلیکس دیر که نکردم(نفس نفس)
_نه خیلی هم به موقع
+وای خیالم راحت شد .... فکر کردم منتظر گذاشتمت
ویو فیلیکس
از اینکه میخواستم از خودم برونمش واقعا قلبم تیکه تیکه میشد من واقعا از ته قلبم عاشقش بودم ولی باید بخاطر خودش همه چی رو تموم کنم
- میخوام یه چیزی بهت بگم
+بگو میشنوم
-ام...... من دیگه دوست ندارم.. باید بهم بزنیم
+چی داری میگی ... این یه شوخیه دیگه.. بدون که اصلا بامزه نیست(بغض
- من شوخی ندارم... کاملا جدیم سعی کن فراموشم کنی
میخواستم برم که دستمو کشید
+من دوست دارم.... بدون اگه بری ... هیچ وقت عشقم به تو کم نمیشه ... لطفا نرو من کس دیگه ای رو به جز تو ندارم(با گریه)
-نمیشه من تصمیم رو گرفتم(جدی)
دستمو از تو دستش کشیدم و از اونجا دور شدم میتونستم صدای گریه هاش رو بشنوم که باعث میشد قلبم تیر بکشه ولی مجبور بودم رفتم و سوار ماشین شدم
-دیگه ... کاری باهاش نداری
*نه ... آفرین پسر خوب.. خوش اومدی
-ازت متنفرم مایا
*برعکس من دوست دارم
-فقط بخاطر ا.ت اینکارو کردم وگرنه هیچ وقت تن به این کار کثیف نمیدادم
* عادت کن بهش.. فردا میریم لباس انتخاب کنیم (پوزخند)
-ازت متنفرم(عصبی)
(پایان فلش بک رفتن به زمان حال ویو ا.ت بچه ها ا.ت مکالمه مایا و فیلیکس رو نشنیده مکالمه تو ماشین مایا بوده)
روی یه نیمکت تو پارک نشستم و به عکس های قدیمی خودم و فیلیکس نگاه کردم اولین قرارمون، اولین باری که باهم آشپزی کردیم، پوزخندی غمگین زدم که قطره ای آب روی گوشیم ریخت فهمیدم که داره بارون میاد گوشیم رو تو کیفم گذاشتم و به سمت خونه راه افتادم انگار آسمون هم دلش مثل من گرفته بود انگار اونم بغص تو گلوش ترکیده بود و میخواست گریه کنه
درخونه رو باز کردم که یه گلدون به سمتم پرت شد و شکست فهمیدم باز هم دعوا کردن رفتم توی خونه و رفتم با چهره ای جدی جلوی پدر ناتنیم ایستادم
+واسه چی میزنیش ...
÷به تو ربطی نداره فسقلی(خمار)
+ برو اون طرف ... دست از سرش بردار(داد)
هلم داد و چمدونم رو داد دستم
÷از اینجا برو ... دیگه حق نداری پا تو تو این خونه بذاری
بازوم رو گرفت در خونه رو باز کرد و هلم داد بیرون دیگه این اتفاق ها باعث نمیشد اشک بریزم چون دیگه قلبم به اندازه کافی تیکه تیکه شده بود چمدونم رو برداشتم و بی هدف توی خیابون ها راه میرفتم جایی رو نداشتم که برم پول هم نداشتم برم هتل پس رفتم یه گوشه خیابون نشستم و پاهامو بغل کردم و به تمام اتفاقات زندگیم فکر میکردم که کسی صدام کرد
& دخترم اینجا چیکار میکنی
سرمو بالا آوردم یه خانم تقریبا مسن که یه پیشبند داشت که روش عکس قهوه بود فهمیدم تو کافه اون طرف خیابون کار میکنه چون چند باری هم که اونجا رفته بودم دیده بودمش
&بیا بریم تو کافه یه چیزی بدم بخوری ... پولشو نمیخواد بدی مهمون من..
دستمو گرفت و منو برد تو کافه
&وای .. وای نگاهش کن چرا انقدر ضعیفی بیا اینو بخور واسم از اولش تا آخرش تعریف کن
همه چی رو واسش تعریف کردم سرمو گذاشت رو شونش و دستمو نوازش کرد
&اشکال نداره ... همینجا پیش خودم بمون
+ممنون... راستی نگفتین اسمتون چی بود؟
&اسم من پینگ سو هست دخترم.... اسم تو چیه؟
-ا.ت پارک ا.ت
بعد از اون یه اتاق بهم داد و گفت صبح برم پیشش کار کنم منم قبول کردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و گوشیم رو در آوردم رفتم توی مخاطبینم تا به مامانم بگم که جام راحته بهش زنگ زدم در دسترس نبود رفتم توی گالریم و دوباره عکس هارو نگاه کردم بغض گلومو گرفته بود چرا باید سرنوشت من این باشه ... چرا همه باید خوشحال باشن بجز من... همینطور این سوال ها تو مغزم بود که به خواب رفتم...
خوب اینم از پارت ۱ پارت ۲ رو اگه این پارت رضایت داشت میزارم مرسی که لایک میکنی منتظر نظر هاتون هستم😊🫂🫂
( بچه ها اینجا ا.ت ۲۰ سالشه فیلیکس ۲۳ سالشه و ترکش کرده اما نه به خواسته خودش و پدر ا.ت هم توی تصادف مرده)
۹.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.