عشق غمگین
عشق غمگین
پارت ۴
ساعت ۲ صبح بود کیم تهیونگ بهم زنگ زد گفت تا ساعت ۲:۰۵برام نودل بیار منم برای اینکه تو کلاس آبروم نره سریع بردم
فردا رفتیم مدرسه کفری شده بودم نمیتونستم چیزی بهش بگم
۱ ماه بعد
میونگ:نمیدونم چرا ولی حس تنفرم نسبت یه تهیونگ کم شده بود
داشتم برمیگشتم خونه که با یه موتور برخورد کردم چیزیم نشد اونو شناختم مین هوان بود یاد تعریف های یونا افتادم سریع ازش غذرخواهی کردم و و فرار کردم فرداش اون اومد مدرسه عجیب بود چون تا حالا نمیومد مدرسه به جز ۱۰ روز اول
آخرای سال شده بود مدرسه ها داشت تموم میشد و تعطیلات از راه میرسید خیلی خوشحال بود که مدرسه داره تموم میشه
پرش زمانی تا تعطیلات
یونا:میونگ بیا امروز بریم خوشگذرونی
میونگ:باشه
بعد ۵ ساعت برگشتیم خونه خیلی خسته بودم طوری که خیلی سریع خوابم برد
فردا:
(از زبان نویسنده:میونگ چون به نقاشی علاقه داشت رفت کلاس نقاشی)
میونگ:امروز باید زود برم کلاس نقاشی چون کلاس زود تشکیل میشه
بعد کلاس نقاشی اومدم خونه و مشغول نقاشی شدم اینقدر زمان زود گذشت که نفهمیدم کی نصفه شب شد
پارت ۴
ساعت ۲ صبح بود کیم تهیونگ بهم زنگ زد گفت تا ساعت ۲:۰۵برام نودل بیار منم برای اینکه تو کلاس آبروم نره سریع بردم
فردا رفتیم مدرسه کفری شده بودم نمیتونستم چیزی بهش بگم
۱ ماه بعد
میونگ:نمیدونم چرا ولی حس تنفرم نسبت یه تهیونگ کم شده بود
داشتم برمیگشتم خونه که با یه موتور برخورد کردم چیزیم نشد اونو شناختم مین هوان بود یاد تعریف های یونا افتادم سریع ازش غذرخواهی کردم و و فرار کردم فرداش اون اومد مدرسه عجیب بود چون تا حالا نمیومد مدرسه به جز ۱۰ روز اول
آخرای سال شده بود مدرسه ها داشت تموم میشد و تعطیلات از راه میرسید خیلی خوشحال بود که مدرسه داره تموم میشه
پرش زمانی تا تعطیلات
یونا:میونگ بیا امروز بریم خوشگذرونی
میونگ:باشه
بعد ۵ ساعت برگشتیم خونه خیلی خسته بودم طوری که خیلی سریع خوابم برد
فردا:
(از زبان نویسنده:میونگ چون به نقاشی علاقه داشت رفت کلاس نقاشی)
میونگ:امروز باید زود برم کلاس نقاشی چون کلاس زود تشکیل میشه
بعد کلاس نقاشی اومدم خونه و مشغول نقاشی شدم اینقدر زمان زود گذشت که نفهمیدم کی نصفه شب شد
۲.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.