عشق غمگین
عشق غمگین
پارت ۱۰
صبح که پا شدم هنوز درد اون مشت زدنای مامانم رو حس میکردم خیلی درد داشت بعد صبحانه میخواستم برم بیرون که مامانم نذاشت و گفت به جز کلاس نقاشی تا ۲۰ روز حق بیرون رفتن نداری التماسش کردم که گذاشت برم میخواستم برم کافه تو راه بودم که تهیونگ و مین هوان رو دیدم یه جا یقه همو گرفته بودن و دعوا میکردم
صدای حرفاشون رو خوب نمی شنیدم ولی یه چیزایی متوجه شدم
تهیونگ:چرا با میونگ میپلکی؟
مین هوان:به توچه اصن چرا خودت میپلکی؟
تهیونگ:من دوستشم
مین هوان:یعنی چی؟من تنها رفیق فاب شم
میونگ:اوضاع انگاری داشت خیط میشد سریع رفتم تا جداشون کنم تا لو نرفتم
تهیونگ و مین هوان:تو اینجا چیکار میکنی؟
میونگ:ام داشتم میرقتم کافه که شما رو دیدم
تهیونگ و مین هوان خجالت کشیدن
پارت ۱۰
صبح که پا شدم هنوز درد اون مشت زدنای مامانم رو حس میکردم خیلی درد داشت بعد صبحانه میخواستم برم بیرون که مامانم نذاشت و گفت به جز کلاس نقاشی تا ۲۰ روز حق بیرون رفتن نداری التماسش کردم که گذاشت برم میخواستم برم کافه تو راه بودم که تهیونگ و مین هوان رو دیدم یه جا یقه همو گرفته بودن و دعوا میکردم
صدای حرفاشون رو خوب نمی شنیدم ولی یه چیزایی متوجه شدم
تهیونگ:چرا با میونگ میپلکی؟
مین هوان:به توچه اصن چرا خودت میپلکی؟
تهیونگ:من دوستشم
مین هوان:یعنی چی؟من تنها رفیق فاب شم
میونگ:اوضاع انگاری داشت خیط میشد سریع رفتم تا جداشون کنم تا لو نرفتم
تهیونگ و مین هوان:تو اینجا چیکار میکنی؟
میونگ:ام داشتم میرقتم کافه که شما رو دیدم
تهیونگ و مین هوان خجالت کشیدن
۲.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.