در زندگی شرور میمانم
در زندگی شرور میمانم
p=3
ات ویو
داشتم میرفتم داخل اتاق ک جلو اون مرد و بگیرم داشت مامانم رو خفه میکرد ک یهو یکی از پشت بغلم کرد جلو دهنم رو گرفت
کوک ویو
رفتم سمت اتاق خانم لی *مامان ات* چون اون پیری هیچی ازش بعید نیست بخاطر پول شاید ب خانم لی آسیب برسونه خانم لی برای من مثل ماملنم بود از وقتی اومد توی شرکت بهم اهمیت میده تنها کسی ک پیشش میخندم ایشونه
بدو بدو رفتم سمت اتاق با چیزی ک دیدم خشکم زد یهو دیدم ی دختر بچه داره میره داخل سریع جلشو گرفتم تا بلایی سر اون نیاد
ات=ولم کننننن
اومااااااا اومااااا
مامانم رو میخام لطفاااا ولم کن
کوک=دخترشی با بغض
ات=لطفا ب پات میوفتم من فقد اونو دارم لطفااااا
بزار برم
کوک=ببخشید دیره بخشید(آروم و بغض
ات=چیو دیره هاااا
کوک=فک کردی برای من خوشایندههه هااا (داد
ات(با دادی ک زد مونده بودم بلند بلند گریه میکردم دست خودم نبود اما اون چرا اعصبی؟)
ات=....
p=3
ات ویو
داشتم میرفتم داخل اتاق ک جلو اون مرد و بگیرم داشت مامانم رو خفه میکرد ک یهو یکی از پشت بغلم کرد جلو دهنم رو گرفت
کوک ویو
رفتم سمت اتاق خانم لی *مامان ات* چون اون پیری هیچی ازش بعید نیست بخاطر پول شاید ب خانم لی آسیب برسونه خانم لی برای من مثل ماملنم بود از وقتی اومد توی شرکت بهم اهمیت میده تنها کسی ک پیشش میخندم ایشونه
بدو بدو رفتم سمت اتاق با چیزی ک دیدم خشکم زد یهو دیدم ی دختر بچه داره میره داخل سریع جلشو گرفتم تا بلایی سر اون نیاد
ات=ولم کننننن
اومااااااا اومااااا
مامانم رو میخام لطفاااا ولم کن
کوک=دخترشی با بغض
ات=لطفا ب پات میوفتم من فقد اونو دارم لطفااااا
بزار برم
کوک=ببخشید دیره بخشید(آروم و بغض
ات=چیو دیره هاااا
کوک=فک کردی برای من خوشایندههه هااا (داد
ات(با دادی ک زد مونده بودم بلند بلند گریه میکردم دست خودم نبود اما اون چرا اعصبی؟)
ات=....
۱۴.۸k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲