رمان حاکم قلبم ❤️🩹 پارت نهم
رمان حاکم قلبم ❤️🩹 پارت نهم
ادامه .......... و بعد تو ماشین که نشستند خیلی ساکت بود و چشمای یونگی خیلییی قرمز شده بود که انگار جن دیده و بعد که به عمارت خودشون رسیدن دوباره مچ دست جنی رو محکم گرفت و برد تو خونه و با قدم های تند تند و بزرگ اونو به سمت اتاق برد و جنی رو روی تخت انداخت و خیلی عصبانی نگاش کرد
_میدونستی که فقط من حق دارم بهت دست بزنم
+منظورت .... چی ...... چیه
_تو نباید اجازه میدادی که کسی بهت دست بزنه +چرا اونا رو کشتی
_یعنی آنقدر نگرانشونی
+ن ...... نه
و بعد لب های جنی رو خیلی عمیق بوسید و مک میزد و با اینکه جنی داشت خفه میشد و به شونه یونگی میزد و لی یونگی اهمیت نمی داد و به کارش ادامه داد و بعد رفت به سمت گردنش و ججوری می بوسید و گاز میگرفت که جنی به گریه افتاد ولی باز هم یونگی اهمیت نمی داد و دستشو برد زیر لباس جنی و پهلو ی جنی رو نوازش می کرد و جنی از این کاری که یونگی انجام میداد ترسیده بود و یونگی بدنشو. به جنی محکم چسبوند و لباشو ازش جداکرد
_اگه گریه کنی و التماسم کنی که این کار رو نکنم از این بد تر انجام میدم
و دوباره رفت سراغ لب هاش و اون لب پایین جنی رو گاز گرفت و دستشو برد پشت کمر جنی و زیر لبی به جنی می گفته
_اروم باش
+چطور آروم نباشم
_کم بود !
+داری منو میترسونی
_این کارم که ترس نداره
+من میترسم ولم کن
_ولت نمی کنم
و آنقدر لبای جنی و عمیق می بوسید که جنی دیگه لب هاشو حس نمی کردو بعد ......
تمام ......... تا پارت های بعد بای بای 💜💜💜
ادامه .......... و بعد تو ماشین که نشستند خیلی ساکت بود و چشمای یونگی خیلییی قرمز شده بود که انگار جن دیده و بعد که به عمارت خودشون رسیدن دوباره مچ دست جنی رو محکم گرفت و برد تو خونه و با قدم های تند تند و بزرگ اونو به سمت اتاق برد و جنی رو روی تخت انداخت و خیلی عصبانی نگاش کرد
_میدونستی که فقط من حق دارم بهت دست بزنم
+منظورت .... چی ...... چیه
_تو نباید اجازه میدادی که کسی بهت دست بزنه +چرا اونا رو کشتی
_یعنی آنقدر نگرانشونی
+ن ...... نه
و بعد لب های جنی رو خیلی عمیق بوسید و مک میزد و با اینکه جنی داشت خفه میشد و به شونه یونگی میزد و لی یونگی اهمیت نمی داد و به کارش ادامه داد و بعد رفت به سمت گردنش و ججوری می بوسید و گاز میگرفت که جنی به گریه افتاد ولی باز هم یونگی اهمیت نمی داد و دستشو برد زیر لباس جنی و پهلو ی جنی رو نوازش می کرد و جنی از این کاری که یونگی انجام میداد ترسیده بود و یونگی بدنشو. به جنی محکم چسبوند و لباشو ازش جداکرد
_اگه گریه کنی و التماسم کنی که این کار رو نکنم از این بد تر انجام میدم
و دوباره رفت سراغ لب هاش و اون لب پایین جنی رو گاز گرفت و دستشو برد پشت کمر جنی و زیر لبی به جنی می گفته
_اروم باش
+چطور آروم نباشم
_کم بود !
+داری منو میترسونی
_این کارم که ترس نداره
+من میترسم ولم کن
_ولت نمی کنم
و آنقدر لبای جنی و عمیق می بوسید که جنی دیگه لب هاشو حس نمی کردو بعد ......
تمام ......... تا پارت های بعد بای بای 💜💜💜
۲.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.