پارت چهارم:)
بعد کلاس معجون سازی .. هرماینی که دیشب با گروهی از دختران اسلاترین درباره موضوعی که اخیرا اتفاق افتاده بود بحث میکرد رو به دراکو گفت: هی .. تو میدونی کی کتی بل رو طلسم کرده؟؟
دراکو ناگهان سرجایش ماند و حسی عجب درونش احساس کرد و با خودش گفت: ( الان من چی بگم به این ) رو به رویش گفت: چع بدونم اصلا به من چه؟!
هرماینی میتوانست اضطراب را در چشمان او ببیند ولی چیزی نگفت..
هیچ کس جز دراکو نمیدانست امشب قرار است چه اتفاقی بیفتد...
(شب)
دراکو و هرماینی در سالن اجتماعات اسلایترین در حال انجام تکالیف فردایشان بودند.. دراکو نگاهی به ساعت انداخت .. ساعت ۱۱ کامل بود باخوش گفت: ( فک کنم وقتشه) رو به هرماینی گفت: هرماینی من باید برم.. یه جایی برمیگردم زود.
هرماینی که کنجکاو بود دراکو این وقت شب کجا میخواد برود ، به او باشه ای گفت ولی وقتی که او از سالن اجتماعات اسلایترین خارج شد.. هرماینی به اتاقش رفت و شنلی مشکی از روی تختش برداشت و به تعقیب دراکو مشغول شد .. دراکو به سمت اتاق پروفسور اسنیپ رفت و وارد آن شد.. هرماینی بدون توجه به چیزی پشت سر دراکو وارد اتاق شد...
دراکو ناگهان سرجایش ماند و حسی عجب درونش احساس کرد و با خودش گفت: ( الان من چی بگم به این ) رو به رویش گفت: چع بدونم اصلا به من چه؟!
هرماینی میتوانست اضطراب را در چشمان او ببیند ولی چیزی نگفت..
هیچ کس جز دراکو نمیدانست امشب قرار است چه اتفاقی بیفتد...
(شب)
دراکو و هرماینی در سالن اجتماعات اسلایترین در حال انجام تکالیف فردایشان بودند.. دراکو نگاهی به ساعت انداخت .. ساعت ۱۱ کامل بود باخوش گفت: ( فک کنم وقتشه) رو به هرماینی گفت: هرماینی من باید برم.. یه جایی برمیگردم زود.
هرماینی که کنجکاو بود دراکو این وقت شب کجا میخواد برود ، به او باشه ای گفت ولی وقتی که او از سالن اجتماعات اسلایترین خارج شد.. هرماینی به اتاقش رفت و شنلی مشکی از روی تختش برداشت و به تعقیب دراکو مشغول شد .. دراکو به سمت اتاق پروفسور اسنیپ رفت و وارد آن شد.. هرماینی بدون توجه به چیزی پشت سر دراکو وارد اتاق شد...
۲.۲k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.