عشق شیرین پارت۱۲
یونا:
نه نه اون نمیتونه اینقدر نامرد باشه....اون نمیتونه به من دست درازی کنه
خواستم بلند شم که پان گیر کرد و دوباره افتادم روی تخت
بولیزم رو پاره کرد و داد زدم
یونا:نه جی هوپ تروخدا نه جی هوپ داری اشتباه میکنی
پوزخند زد گفت:هه یونگی خان دستش رو میزاره ررو شونت و برات قهوه میخره و میگی میخندی و به منی که شوهرتم داری کولی بازی در میاری؟
کمربندش رو باز کرد خیلی ترسیده بودم باید از اینجا میرفتم
جیغ داد میکردم
جی هوپ:خودتو خسته نکن کسی اینطرفا نیس
بعد خم شد و دم گوشم گفت:امروز حیلی کارا باهات دارم
با جیغ و داد گفتم:ولم کن...تو نمیتونی به من دست درازی کنی ولم کن میرم این نامزدی کوفتی رو تموم کنم اگه کاری باعام بکنی بخدا خودمو میکشم
پرتم کرد سمت گوشه ی اتاق و با کمربندش منو میزد و بع جیغ و دادم توجه نمیکرد
اومد سمتم و گفت:تازه اول کاره خانم کوجولو
نفسی برام نمونده بود انداختم روی تخت و خودش روم خیمه زد چشماش حالت خماری گرفته بود
به لبم نگاه میکرد
زیر لب گفتم:جی هوپ
و اون سرشو اورد جلو و لبمو به طرز وحشیانه بو*سید دستم رو گذاشتم رو بازوش و سعی کردم از خودم جداش کنم.
ولی غیره ممکن بود خیلی قوی بود ازم جدا شد
زیر لب گفتم:تروخدا ولم کن....اگه دستت بهم بخوره بخدا خودمو میکشم
جی هوپ عصبی شد گفت:بزار بخوره ببینم چه غلطی میخوای بکنی
......
چرا باید تمام بدبختیا مال من باشه؟
انقدر داد زده بودم گلوم درد میکرد
احساس کثیف بودن بهم دست میداد
ملافه رو دور خودم پیچوندم خواستم بلند شم که از دستم گرفت و گفت
جی هوپ:الان میخوام ببینم بازم یونگی جونت تورو میخواد یا نه تو دیگه مال من شدی....هرچند یونگی بازم فکر نکنم ازت بگذره......ولی شایدم گذشا وقتی که بفهمه دیگه دختر نیستی
با گریه گفتم:هیچوقت نمیبخشمت جناب جانگ
با اخم بهم نگاه کرد ....بلند شدم
یونا:مرد هم اینقدر هر*زه میشه؟
جی هوپ:چی گفتی یبارم تکرار کن
یونا:همینی که شنیدی
جی هوپ با اخم اومد سمتم:که اینطور حالا برو ببینم کدوم پسری میاد سمتت هری برو بمیر
با داد گفتم:تا زندگی رو تورو سیاه نکنم نمیمیرم
دوباره زدم زیر گریه و نتونستم روی پاهام وایسم و افتادم زمین
***&&&***
جی هوپ:
یه دفعه افتاد زمین.....بیخیال نگاش کردم....همه جای بدنش کبود بود....کمش بود....نباید خیانت میکرد
بلندش کردم و بردم سمت تخت.....تخت کثیف بود....یه لحظه از خودم بدم اومد ولی زود پشیمون شدم
رفتم سمت اشپزخونه و اب قند درست کردم و برگشتم سمت اتاق
بلندش کردم و به زور اب قند رو به خوردش دادم
روی تخت دراز کشیدم کلافه بودم گوشی رو برداشتم ۵۵ تماس بی پاسخ....اوهو....زنگ زدم به مامان
مامان:هیچ معلوم هس کحایید؟مردم از نگرانی
جی هوپ:بیخشید مامان....یه کاری مهم پیش اومد محبور شدیم بیایم سمت بوسان.....الان هتلیم و یونا خوابیده
مامان:وا....بلشه.....مراقب خودتون باشید
جی هوپ:چشم....خداحافظ
گوشی رو گذاشتم رو سایلنت و پرت کردم روی میز و با هزار فکر و حیال خوابم برد
***&&&***
یونا:
با درد چشامو باز کردم..به دور و برم نگاه کردمم...اتفاق های دیشب یادم افتاد
با هزار درد از جام بلند شدم و یه نگاه پر نفرت به جی هوپ انداختم.....بدبختت میکنم جی هوپ......
رفتم سمت حموم و نشستم کف حموم و زانونو خم کردم و سرمو گذاشتم روی زانوم و شزوع کردم به گریه کردن
سرم رو بالا گرفتم و چشمم خورد یه تیغ
اروم بلند شدم و برش داشتم
میخوام تموم کنم این زندگی لعنتی رو....هیجی برام مهم نیس.....اون دختر بودنم رو هم ازم گرفت
فقط میخواستم بمیرم و تموم شه این زندگی تیغ رو گذاشتم رو رگم و چشامو بستم. تا خواستم بزنم صدای در اومد
ازش نفرت داشتم
جی هوپ:حوله رو گذاشتم روی تخت
جوابش رو ندادم و فکر کنم رفت
تیغ رو گذاشتم روی رگم.......نه یونا.....تو میتونی ازش انتقام بگیری.....نباید ضعیف باشی خودتو بکشی که چی؟با مردن من اون راحتر میشه تیغ رو انداختم کنار....اره......انتقامو ازت میگیرم.....من یونام.....کیم یونا
ادامه در پارت بعدی
چطوره فیک؟
نه نه اون نمیتونه اینقدر نامرد باشه....اون نمیتونه به من دست درازی کنه
خواستم بلند شم که پان گیر کرد و دوباره افتادم روی تخت
بولیزم رو پاره کرد و داد زدم
یونا:نه جی هوپ تروخدا نه جی هوپ داری اشتباه میکنی
پوزخند زد گفت:هه یونگی خان دستش رو میزاره ررو شونت و برات قهوه میخره و میگی میخندی و به منی که شوهرتم داری کولی بازی در میاری؟
کمربندش رو باز کرد خیلی ترسیده بودم باید از اینجا میرفتم
جیغ داد میکردم
جی هوپ:خودتو خسته نکن کسی اینطرفا نیس
بعد خم شد و دم گوشم گفت:امروز حیلی کارا باهات دارم
با جیغ و داد گفتم:ولم کن...تو نمیتونی به من دست درازی کنی ولم کن میرم این نامزدی کوفتی رو تموم کنم اگه کاری باعام بکنی بخدا خودمو میکشم
پرتم کرد سمت گوشه ی اتاق و با کمربندش منو میزد و بع جیغ و دادم توجه نمیکرد
اومد سمتم و گفت:تازه اول کاره خانم کوجولو
نفسی برام نمونده بود انداختم روی تخت و خودش روم خیمه زد چشماش حالت خماری گرفته بود
به لبم نگاه میکرد
زیر لب گفتم:جی هوپ
و اون سرشو اورد جلو و لبمو به طرز وحشیانه بو*سید دستم رو گذاشتم رو بازوش و سعی کردم از خودم جداش کنم.
ولی غیره ممکن بود خیلی قوی بود ازم جدا شد
زیر لب گفتم:تروخدا ولم کن....اگه دستت بهم بخوره بخدا خودمو میکشم
جی هوپ عصبی شد گفت:بزار بخوره ببینم چه غلطی میخوای بکنی
......
چرا باید تمام بدبختیا مال من باشه؟
انقدر داد زده بودم گلوم درد میکرد
احساس کثیف بودن بهم دست میداد
ملافه رو دور خودم پیچوندم خواستم بلند شم که از دستم گرفت و گفت
جی هوپ:الان میخوام ببینم بازم یونگی جونت تورو میخواد یا نه تو دیگه مال من شدی....هرچند یونگی بازم فکر نکنم ازت بگذره......ولی شایدم گذشا وقتی که بفهمه دیگه دختر نیستی
با گریه گفتم:هیچوقت نمیبخشمت جناب جانگ
با اخم بهم نگاه کرد ....بلند شدم
یونا:مرد هم اینقدر هر*زه میشه؟
جی هوپ:چی گفتی یبارم تکرار کن
یونا:همینی که شنیدی
جی هوپ با اخم اومد سمتم:که اینطور حالا برو ببینم کدوم پسری میاد سمتت هری برو بمیر
با داد گفتم:تا زندگی رو تورو سیاه نکنم نمیمیرم
دوباره زدم زیر گریه و نتونستم روی پاهام وایسم و افتادم زمین
***&&&***
جی هوپ:
یه دفعه افتاد زمین.....بیخیال نگاش کردم....همه جای بدنش کبود بود....کمش بود....نباید خیانت میکرد
بلندش کردم و بردم سمت تخت.....تخت کثیف بود....یه لحظه از خودم بدم اومد ولی زود پشیمون شدم
رفتم سمت اشپزخونه و اب قند درست کردم و برگشتم سمت اتاق
بلندش کردم و به زور اب قند رو به خوردش دادم
روی تخت دراز کشیدم کلافه بودم گوشی رو برداشتم ۵۵ تماس بی پاسخ....اوهو....زنگ زدم به مامان
مامان:هیچ معلوم هس کحایید؟مردم از نگرانی
جی هوپ:بیخشید مامان....یه کاری مهم پیش اومد محبور شدیم بیایم سمت بوسان.....الان هتلیم و یونا خوابیده
مامان:وا....بلشه.....مراقب خودتون باشید
جی هوپ:چشم....خداحافظ
گوشی رو گذاشتم رو سایلنت و پرت کردم روی میز و با هزار فکر و حیال خوابم برد
***&&&***
یونا:
با درد چشامو باز کردم..به دور و برم نگاه کردمم...اتفاق های دیشب یادم افتاد
با هزار درد از جام بلند شدم و یه نگاه پر نفرت به جی هوپ انداختم.....بدبختت میکنم جی هوپ......
رفتم سمت حموم و نشستم کف حموم و زانونو خم کردم و سرمو گذاشتم روی زانوم و شزوع کردم به گریه کردن
سرم رو بالا گرفتم و چشمم خورد یه تیغ
اروم بلند شدم و برش داشتم
میخوام تموم کنم این زندگی لعنتی رو....هیجی برام مهم نیس.....اون دختر بودنم رو هم ازم گرفت
فقط میخواستم بمیرم و تموم شه این زندگی تیغ رو گذاشتم رو رگم و چشامو بستم. تا خواستم بزنم صدای در اومد
ازش نفرت داشتم
جی هوپ:حوله رو گذاشتم روی تخت
جوابش رو ندادم و فکر کنم رفت
تیغ رو گذاشتم روی رگم.......نه یونا.....تو میتونی ازش انتقام بگیری.....نباید ضعیف باشی خودتو بکشی که چی؟با مردن من اون راحتر میشه تیغ رو انداختم کنار....اره......انتقامو ازت میگیرم.....من یونام.....کیم یونا
ادامه در پارت بعدی
چطوره فیک؟
۷.۳k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.