P3 فیک history
روز شده بود امروز حوصله نداشتم برم شرکت از پدرم احازه گرفتم برم بیرون با ایزول زنگ زدم بهش اونم گفت باشه خودمم لباس پوشیدم قرار شد بریم کافه همو ببینیم چون پدرم ماشین رو برده بود منم اسنپ گرفتم اما قبلش گوشیم یه پیام ازش اومد که نوشته بود تو دیگه هیچ راحلی نداری... من متوجه منظور پیام نشدم و رفتم بیرون از خونه که یکدفعه چشمام سیاهی رفت و افتادم زمین...
جونگکوک:ببریدش امارت
جونگکوک:ببریدش امارت
۲.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.