part8
part8
«دشمن برادرم شدم»
ویو ات:
توی فکر بودم که یهو گرمی روی پاهام حس کردم سرمو چرخوندم و با تعجب به کوک نگاه کردم
ات: ام... کوک دستت
کوک: چیه
ات: برشدار(جدی)
ویو کوک:
حرصی شدم و شروع کردم مالوندن رون لخت ات
ات: پسره اشغال(زد توی گوش کوک) ماشینو نگه دار(بلند)
کوک: صبر کن تو الان چه کار کردی
ات: گفتم ماشینو نگه دار
(کوک ماشینو نگه داشت و ات پیاده شد و کوک رفت
نیم ساعت قبل
ویو جیمین:
زنگ زدم ته ببینم میاد امشب یا نه
×الو
ته: الو سلام
×سلام میای دیگه
ته: اره میام
×اوک پاشو اماده شو
ته: باشه
(پایان تماس)
ویو ته:
باشه ای گفتم و تلفنو قطع کردم و اماده شدم سوار ماشین شدم و رفتم تو راه بار بودم که با ماشین کوک مواجه شدم صبر کن اونکیه بغلش چرا دارن دعوا میکنن همینطور داشتم تعقیبشون میکردم که کوک ماشینو نگه و دختره عصبی از ماشین اومد بیرون وقتی نگاه به دختره کردم متوجه شدم اتست
ویو ات:
پسره اشغال از ماشین پیاده شدم اومدم زنگ بزنم اسنپ که یه ماشین اومد سمتم فکر کردم کوکه
ات: گمشو(بلند)
ویو ته:
چرا اینطوری میکنه شیشرو دادم پایین و گفتم حالتون خوبه که نگاه کرد
ات: ام... بله ببخشید با یکی اشتباهتون گرفتم
ته: خواهش میکنم کجا میرید
ات: میرم بار
ته: منم همونجا میرم بیاید برسونمتون
ویو ات:
باشه ای گفتم و سوار شدم
ات: شمارو قبلا جایی ندیدم
ته: چرا منو توی باشگاه جیمین دیدید
ات: اها از اشنایی باتون خوشبختم
ته: همچنین میشه بپرسم اون اقا کی بود
ات: اون یه عوضی بود که داشت به من تجاوز میکرد
ته: الان حالتون خوبه (نگران)
ات: بله خوبم مرسی
(ته و ات رسیدن بار کوک پیشه بقیه بچه ها نشسته بود و حالش بد بود)
ویو کوک:
وای کوک اشتباه کردی واسه اون کار زود بود ولی تقصیر خودش بود نباید یه همچین لباسی بپوشه به هر حال وقتی اومد باید ازش معضرت خواهی کنم همینطور توی فکر بودم که......
«دشمن برادرم شدم»
ویو ات:
توی فکر بودم که یهو گرمی روی پاهام حس کردم سرمو چرخوندم و با تعجب به کوک نگاه کردم
ات: ام... کوک دستت
کوک: چیه
ات: برشدار(جدی)
ویو کوک:
حرصی شدم و شروع کردم مالوندن رون لخت ات
ات: پسره اشغال(زد توی گوش کوک) ماشینو نگه دار(بلند)
کوک: صبر کن تو الان چه کار کردی
ات: گفتم ماشینو نگه دار
(کوک ماشینو نگه داشت و ات پیاده شد و کوک رفت
نیم ساعت قبل
ویو جیمین:
زنگ زدم ته ببینم میاد امشب یا نه
×الو
ته: الو سلام
×سلام میای دیگه
ته: اره میام
×اوک پاشو اماده شو
ته: باشه
(پایان تماس)
ویو ته:
باشه ای گفتم و تلفنو قطع کردم و اماده شدم سوار ماشین شدم و رفتم تو راه بار بودم که با ماشین کوک مواجه شدم صبر کن اونکیه بغلش چرا دارن دعوا میکنن همینطور داشتم تعقیبشون میکردم که کوک ماشینو نگه و دختره عصبی از ماشین اومد بیرون وقتی نگاه به دختره کردم متوجه شدم اتست
ویو ات:
پسره اشغال از ماشین پیاده شدم اومدم زنگ بزنم اسنپ که یه ماشین اومد سمتم فکر کردم کوکه
ات: گمشو(بلند)
ویو ته:
چرا اینطوری میکنه شیشرو دادم پایین و گفتم حالتون خوبه که نگاه کرد
ات: ام... بله ببخشید با یکی اشتباهتون گرفتم
ته: خواهش میکنم کجا میرید
ات: میرم بار
ته: منم همونجا میرم بیاید برسونمتون
ویو ات:
باشه ای گفتم و سوار شدم
ات: شمارو قبلا جایی ندیدم
ته: چرا منو توی باشگاه جیمین دیدید
ات: اها از اشنایی باتون خوشبختم
ته: همچنین میشه بپرسم اون اقا کی بود
ات: اون یه عوضی بود که داشت به من تجاوز میکرد
ته: الان حالتون خوبه (نگران)
ات: بله خوبم مرسی
(ته و ات رسیدن بار کوک پیشه بقیه بچه ها نشسته بود و حالش بد بود)
ویو کوک:
وای کوک اشتباه کردی واسه اون کار زود بود ولی تقصیر خودش بود نباید یه همچین لباسی بپوشه به هر حال وقتی اومد باید ازش معضرت خواهی کنم همینطور توی فکر بودم که......
۲۷.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.