part21
part21
«دشمن برادرم شدم»
ته: چته وحشی
کوک:(خنده)
ته: درد
کوک: تو جونت
ته: تو تک تک سلولات
ات: بسه
کوک: باشه پاشین اماده بشین
ته: الان(با تعجب)
کوک: محض اطلاع 5 ساعت خوابیدی ساعت 9
ته: اها
(کوک رفت بیرون ته و ات هم اماده شدن ات انقدر قشنگ شده بود که ته رفت از پشت بغلش کرد و در گوشش چیزی گفت)
ته: مطمعنی اینطوری بیای نمیدزدنت
ات: نه چیزی نمیشه
ته: باشه بیا بریم
(ات و ته رفتن پایین که کوک داشت توی گوشیش ور میرفت که وقتی به ات نگاه میکنه خشکش میزنه و همینطور نگاهش میکنه و اصلا متوجه ته نبود که ته رفت و بغل گوشش دست زد که به خودش اومد)
ته: کجایی
کوک: عا... هیجا
ته: اوف باشه
(اومدن برن که یکی از نگهبان ها اومد داخل)
«علامت&نگهبان»
&عرباب بزرگ یه چند دقیقه میاین بیرون
ته: چیشده
&اینجا نمیشه گفت
ته: باشه
(ته رفت بیرون و ات رفت روی مبل نشست و گوشیشو روشن کرد که کوک پاشود و رفت گوشیه اترو پرت کرد و خوابید روشو در گوشش گفت)
کوک: تو نمیدونی انقدر قشنگی باعث میشه کنترلمو از دست بدم
ات: کوک پاشو الان ته میاد
(اینو گفت که کوک سریع لباشو گرفت و شروع کرد مکیدن و با یه دستش دست به کل بدن ات کشید که متوجه یه چیزی شد از ات جدا شد)
کوک: ات
ات: چیه
کوک: تو حتا لباس زیرم نپوشیدی
ات: با این لباس که دیگه لباس زیر نمیپوشن
کوک: مطمعنی
ات: اره
کوک: پس برو لباستو عوض کن
ات: نمیخوام تهیونگ این لباسرو دوست داره
کوک: ولی من دوست ندارم
ات: اون دیگه مشکل توعه
کوک: عصبانیم نکن ات
(کوک همینطور روی ات خوابیده بود و داشتن بحث میکردن که)
خماری
یاع😂
چون حمایتا کم بود نمیزاشتم الانم دیگه شرط داری 10 لایک 10 کامنت به محض اینکه شرط درست شد میزارم
«دشمن برادرم شدم»
ته: چته وحشی
کوک:(خنده)
ته: درد
کوک: تو جونت
ته: تو تک تک سلولات
ات: بسه
کوک: باشه پاشین اماده بشین
ته: الان(با تعجب)
کوک: محض اطلاع 5 ساعت خوابیدی ساعت 9
ته: اها
(کوک رفت بیرون ته و ات هم اماده شدن ات انقدر قشنگ شده بود که ته رفت از پشت بغلش کرد و در گوشش چیزی گفت)
ته: مطمعنی اینطوری بیای نمیدزدنت
ات: نه چیزی نمیشه
ته: باشه بیا بریم
(ات و ته رفتن پایین که کوک داشت توی گوشیش ور میرفت که وقتی به ات نگاه میکنه خشکش میزنه و همینطور نگاهش میکنه و اصلا متوجه ته نبود که ته رفت و بغل گوشش دست زد که به خودش اومد)
ته: کجایی
کوک: عا... هیجا
ته: اوف باشه
(اومدن برن که یکی از نگهبان ها اومد داخل)
«علامت&نگهبان»
&عرباب بزرگ یه چند دقیقه میاین بیرون
ته: چیشده
&اینجا نمیشه گفت
ته: باشه
(ته رفت بیرون و ات رفت روی مبل نشست و گوشیشو روشن کرد که کوک پاشود و رفت گوشیه اترو پرت کرد و خوابید روشو در گوشش گفت)
کوک: تو نمیدونی انقدر قشنگی باعث میشه کنترلمو از دست بدم
ات: کوک پاشو الان ته میاد
(اینو گفت که کوک سریع لباشو گرفت و شروع کرد مکیدن و با یه دستش دست به کل بدن ات کشید که متوجه یه چیزی شد از ات جدا شد)
کوک: ات
ات: چیه
کوک: تو حتا لباس زیرم نپوشیدی
ات: با این لباس که دیگه لباس زیر نمیپوشن
کوک: مطمعنی
ات: اره
کوک: پس برو لباستو عوض کن
ات: نمیخوام تهیونگ این لباسرو دوست داره
کوک: ولی من دوست ندارم
ات: اون دیگه مشکل توعه
کوک: عصبانیم نکن ات
(کوک همینطور روی ات خوابیده بود و داشتن بحث میکردن که)
خماری
یاع😂
چون حمایتا کم بود نمیزاشتم الانم دیگه شرط داری 10 لایک 10 کامنت به محض اینکه شرط درست شد میزارم
۵.۲k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.