part 15
part 15
«دشمن برادرم شدم»
ته: شروع کردم خوردن لباش
ات: مثل وحشی ها لبامو میخورد انگار یک ساله بهش اب ندادن
ته: همینطور درحال خوردن بودم که صدایی شنیدم
ویو کوک:
داشتم میرفتم صبحونه بخورم که از لای در ته و اترو دیدم که دارن کیس میرن از پشت در گفتم پاشین بیاین صبحونه
ات: سریع از زیر ته اومدم بیرون و گفتم باشه
ته: چرا اینطوری میکنی
ات: چه طوری؟
ته: من هنوز سیر نشودم (مظلوم)
ات:(خجالت کشید)
ته: باشه بیا بریم صبحونه بخوریم
ات: باشه
(ات و ته رفتن پایین و سر میز نشستن)
ویو ات:
با ته نشستم سر میز که کوک اومد و روبه روی من نشست و شروع کردیم خوردن سکوتی بینمون بود که ته این سکوتو شکست
ته: کوک حالت خوبه
کوک: اره واسه چی میپرسی
ته: اخه پایه چشمت قرمزه انگار گریه کردی
کوک: نه چیزی نیست فقط نتونستم دیشب بخوابم
ته: مطمعنی
کوک: اره
«دشمن برادرم شدم»
ته: شروع کردم خوردن لباش
ات: مثل وحشی ها لبامو میخورد انگار یک ساله بهش اب ندادن
ته: همینطور درحال خوردن بودم که صدایی شنیدم
ویو کوک:
داشتم میرفتم صبحونه بخورم که از لای در ته و اترو دیدم که دارن کیس میرن از پشت در گفتم پاشین بیاین صبحونه
ات: سریع از زیر ته اومدم بیرون و گفتم باشه
ته: چرا اینطوری میکنی
ات: چه طوری؟
ته: من هنوز سیر نشودم (مظلوم)
ات:(خجالت کشید)
ته: باشه بیا بریم صبحونه بخوریم
ات: باشه
(ات و ته رفتن پایین و سر میز نشستن)
ویو ات:
با ته نشستم سر میز که کوک اومد و روبه روی من نشست و شروع کردیم خوردن سکوتی بینمون بود که ته این سکوتو شکست
ته: کوک حالت خوبه
کوک: اره واسه چی میپرسی
ته: اخه پایه چشمت قرمزه انگار گریه کردی
کوک: نه چیزی نیست فقط نتونستم دیشب بخوابم
ته: مطمعنی
کوک: اره
۷.۸k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.