پارت چهارم
آها........گریییفییندورررر(دلیل نمیشه با دراکو دشمن باشه ، همین جذابش میکنه) با خوشحالی رفتم و کنار هری نشستم
شب ^
دراکو : هانا، هانا یک لحظه صبر کن .
هانا : بله؟
دراکو : چرا حرفی که توی قطار زدم ناراحتت کرد؟
هانا: برای بار هزارم، ناراحت نشدم ، دیگه نمیخوام درموردش حرف بزنم ، فهمیدی؟!
دراکو : باشه ، باشه. اگه نمیخوای بگی پدر و مادرت کی هستن ، باشه هرطور راحتی...
هانا : (با فریاد) من پدر و مادر ندارمممممم ، همین ، هیچوقت نمیدونم کی هستم ، من جلوی یتیم خونه با یک کاغذ که روش نوشته بود ٫هانا٫ رها شدم. فهمیدی ؟!
هری : کاری با دوستم نداشته باش !
دراکو : کاری نکردم پاتر احمق دیدی که اون سرم داد میکشید!
هانا: بیا بریم هری ، داره دیر میشه .
من با هرماینی هم اتاق بودم .»
هرماینی : از بس کتاب خوندیم چشم هام درد گرفت ، بخوابیم؟
هانا : آره ، منم خسته شدم .
هرماینی سریع خوابش برد ولی من خوابم نمیبرد ، کل شب رو به این که پدر و مادرم کی هستن فکر میکردم ، چرا منو جلوی در یتیم خونه رها کردن؟ چرا هیچ وقت نیومدن دنبالم؟ اصلا الان زنده هستن؟ توی همین فکر ها بودم که کمکم خوابم برد ،.»
کلاس تریلانی»
تریلانی: خب بچه ها امروز میخوایم آینده بینی رو یاد بگیریم ، برای مثال من آینده این خانم رو پیش بینی میکنم، خانم هانا بلند شید
تریلانی اومد و توی چشمام نگاه کرد ، عجیبه......قراره یکی از........
(ببخشید این پارت کوتاه بود 🥲، عوضش شرط نداره ، فردا زود میذارم)
شب ^
دراکو : هانا، هانا یک لحظه صبر کن .
هانا : بله؟
دراکو : چرا حرفی که توی قطار زدم ناراحتت کرد؟
هانا: برای بار هزارم، ناراحت نشدم ، دیگه نمیخوام درموردش حرف بزنم ، فهمیدی؟!
دراکو : باشه ، باشه. اگه نمیخوای بگی پدر و مادرت کی هستن ، باشه هرطور راحتی...
هانا : (با فریاد) من پدر و مادر ندارمممممم ، همین ، هیچوقت نمیدونم کی هستم ، من جلوی یتیم خونه با یک کاغذ که روش نوشته بود ٫هانا٫ رها شدم. فهمیدی ؟!
هری : کاری با دوستم نداشته باش !
دراکو : کاری نکردم پاتر احمق دیدی که اون سرم داد میکشید!
هانا: بیا بریم هری ، داره دیر میشه .
من با هرماینی هم اتاق بودم .»
هرماینی : از بس کتاب خوندیم چشم هام درد گرفت ، بخوابیم؟
هانا : آره ، منم خسته شدم .
هرماینی سریع خوابش برد ولی من خوابم نمیبرد ، کل شب رو به این که پدر و مادرم کی هستن فکر میکردم ، چرا منو جلوی در یتیم خونه رها کردن؟ چرا هیچ وقت نیومدن دنبالم؟ اصلا الان زنده هستن؟ توی همین فکر ها بودم که کمکم خوابم برد ،.»
کلاس تریلانی»
تریلانی: خب بچه ها امروز میخوایم آینده بینی رو یاد بگیریم ، برای مثال من آینده این خانم رو پیش بینی میکنم، خانم هانا بلند شید
تریلانی اومد و توی چشمام نگاه کرد ، عجیبه......قراره یکی از........
(ببخشید این پارت کوتاه بود 🥲، عوضش شرط نداره ، فردا زود میذارم)
۵.۱k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.