P7ضریان قلبم رفت بالا....خیلی بالا ...+...تویی؟
P7ضریان قلبم رفت بالا....خیلی بالا...+...تویی؟
دستاشو دور محکم تر کرد...
_اره منم....
+بهتر شدی مگه نه؟...
پدر و مادرت گفتن ۵ بخش ارتقاع پیدا کردی...
_..مگه میشه تو رو داشته باشم و خوب نشم....؟
چرا اونروز...واینسادی متقابل بغلت کنم هوم؟
زودی رفتی...
+..(یک قطره اشک )...نمیتونستم تو صورتت نگاه کنم....
_...خخ...امشب اینجایی؟...
+...اره شیفتم....
_...اگه خواستی بیا پیش من بمون....
+...ن..نه..
_...به منظوری نمیگم....بهت آسیب نمیزنم...فقط بخاطر این گفتم که...هم میخوام باهات حرف بزنم و هم نمیخوام توی خوابگاه بمونی....
+چه زود واسم صاحب پیدا شد...
_...اره..معلومه...امشب رو تو اتاق من بمون...از خوابگاهت که بهتره....
+...باشه....میام.....
_..خوبه...
+من میخوام شام درست کنم.....
_..او...مگه بلدی؟
موادش و از کجا بیاریم؟
+معلومه....از آشپز خونه بیمارستان...
_باشه..راستی...چند سالته؟...
+۱۸ سالمه...
_واقعا ۱۸ سالته؟
+آره چیه؟
_اختلاف سنیمون قشنگه...
+.....هوم...
من ...برم...چند تا شیشه خون رو باید آزمایش کنم....
و دویدم....و پشت سرم میومد..
_ات...بزارشون برای فردا...کامان واقعا....
+..نه من باید برم....
_پس منم اینجا وایمیسته تا تووکارتو انجام بدی...
+یلحظه صبر کن...
رفتم از تو اتاق یه روپوش سفید و ماسک برداشتم...
رو پنجه پام بلند شدم و ماسک و زدم رو صورتش...وروپوش هم بهش پوشوندم...
+حالا شدی یه آقای دکتر...
_...چه بهم میاد....
+چی خوندی؟..
_..ارتوپد....
+اووو...همکاریم پس...من میکروبیولوژی خوندم...
_.موفق باشی...
+...ممنون..
صفحه گوشیم روشن شد و شروع به زنگ خوردن کرد...
سوجون بود...
جواب ندادم و گذاشتم رو کانتر آزمایشگاه....
_...سوجون کیه؟..
+یکی از هم دانشگاهیامه...
_..خب؟...
+.ازم خواستگاری کرده بود پارسال...ولی بیخیال اوکی؟...
_...همون رزیدنت مو فر اسکوله؟...
+بشین سرجات....من بهش منفی دادم...نمیدونم چرا چند روزه زنگ میزنه...دیروز هم تو بیمارستان دیده بودم داشت مخمو میخورد..
_......الان تو بیمارستانه؟..
+...ن..نه..
_...باشه پس هست...
از جاش بلند شد که بره....
و دستشو گرفتم...
+تهیونگ لطفا...دنبال دردسر نباش عزیزم...بشین...یه کم آروم باش..
_...ببین...فقط اگه یه بار دیگه بهت زنگ بزنه....میدونم چیکارتون کنم...
یادم افتاد که تهیونگ قرص اعصاب مصرف میکنه و اعصابش خیلی ضعیفه....
_تو فقط ۱۸ سالته....به درد عشق و عاشقی با این و اون نمیخوری....
+..آهان...پس به درد عشق و عاشقی با تو هم نمیخورم....
_..من منظورم این نبود!
+...واسه منم معم نیست کع منظورت چی بود و هست
دستاشو دور محکم تر کرد...
_اره منم....
+بهتر شدی مگه نه؟...
پدر و مادرت گفتن ۵ بخش ارتقاع پیدا کردی...
_..مگه میشه تو رو داشته باشم و خوب نشم....؟
چرا اونروز...واینسادی متقابل بغلت کنم هوم؟
زودی رفتی...
+..(یک قطره اشک )...نمیتونستم تو صورتت نگاه کنم....
_...خخ...امشب اینجایی؟...
+...اره شیفتم....
_...اگه خواستی بیا پیش من بمون....
+...ن..نه..
_...به منظوری نمیگم....بهت آسیب نمیزنم...فقط بخاطر این گفتم که...هم میخوام باهات حرف بزنم و هم نمیخوام توی خوابگاه بمونی....
+چه زود واسم صاحب پیدا شد...
_...اره..معلومه...امشب رو تو اتاق من بمون...از خوابگاهت که بهتره....
+...باشه....میام.....
_..خوبه...
+من میخوام شام درست کنم.....
_..او...مگه بلدی؟
موادش و از کجا بیاریم؟
+معلومه....از آشپز خونه بیمارستان...
_باشه..راستی...چند سالته؟...
+۱۸ سالمه...
_واقعا ۱۸ سالته؟
+آره چیه؟
_اختلاف سنیمون قشنگه...
+.....هوم...
من ...برم...چند تا شیشه خون رو باید آزمایش کنم....
و دویدم....و پشت سرم میومد..
_ات...بزارشون برای فردا...کامان واقعا....
+..نه من باید برم....
_پس منم اینجا وایمیسته تا تووکارتو انجام بدی...
+یلحظه صبر کن...
رفتم از تو اتاق یه روپوش سفید و ماسک برداشتم...
رو پنجه پام بلند شدم و ماسک و زدم رو صورتش...وروپوش هم بهش پوشوندم...
+حالا شدی یه آقای دکتر...
_...چه بهم میاد....
+چی خوندی؟..
_..ارتوپد....
+اووو...همکاریم پس...من میکروبیولوژی خوندم...
_.موفق باشی...
+...ممنون..
صفحه گوشیم روشن شد و شروع به زنگ خوردن کرد...
سوجون بود...
جواب ندادم و گذاشتم رو کانتر آزمایشگاه....
_...سوجون کیه؟..
+یکی از هم دانشگاهیامه...
_..خب؟...
+.ازم خواستگاری کرده بود پارسال...ولی بیخیال اوکی؟...
_...همون رزیدنت مو فر اسکوله؟...
+بشین سرجات....من بهش منفی دادم...نمیدونم چرا چند روزه زنگ میزنه...دیروز هم تو بیمارستان دیده بودم داشت مخمو میخورد..
_......الان تو بیمارستانه؟..
+...ن..نه..
_...باشه پس هست...
از جاش بلند شد که بره....
و دستشو گرفتم...
+تهیونگ لطفا...دنبال دردسر نباش عزیزم...بشین...یه کم آروم باش..
_...ببین...فقط اگه یه بار دیگه بهت زنگ بزنه....میدونم چیکارتون کنم...
یادم افتاد که تهیونگ قرص اعصاب مصرف میکنه و اعصابش خیلی ضعیفه....
_تو فقط ۱۸ سالته....به درد عشق و عاشقی با این و اون نمیخوری....
+..آهان...پس به درد عشق و عاشقی با تو هم نمیخورم....
_..من منظورم این نبود!
+...واسه منم معم نیست کع منظورت چی بود و هست
۸.۶k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.