part:9

part:9
name:my girl friend
ویو یجی:
دم در خونه که رسیدیم دیدم اصلا انقدر مسته نمی تونه راه بره .
گذاشتمش رو کولم بردمش . خیلی سبک بود .
در خونه رو با کلید باز کردم و رفتم داخل ، چراغ هارو روشن و رفتم تو اتاقم .
لیا رو انداختم رو تخت .
کفشش رو درآوردم .
داشتم می رفتم که دیدم دستمو گرفت .
یجی :دستمو ول کن . می خوام برم .کار دارم
لیا :نرو
یجی :بیرون که نمیرم تو خونه هستم
لیا :نرو
مجبور شدم همونجا کنارش بشینم تا خوابش ببره .
چون مست بود زود خوابش برد منم اروم دستمو ول کردم امدم از اتاق بیرون در هم بستم .
داشتم خونه رو تمیز می کردم و یه سری کار های مدرسه رو می کردم تموم که شد رو مبل داشتم می خوابیدم ، ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت ۲ هست . تا امدم به خوابم یه رعد و برق زد ‌بعدشم بارون شدید امد .یهو لیا از اتاق امد بیرون داشت گریه می کرد :
لیا :یجی کجایی (با‌ گریه )
لیا :یجی کجا رفتی (با گریه )
ویو یجی :
بلند شدم رفتم پیشش
یجی : اینجام گریه نکن
لیا یهویی امد تو بغلم تو شوک بودم . یادم نمیاد اخرین بار کی بغلم کرد .
بعدش از بغلم امد بیرون و دستمو گرفت و برد تو اتاق :
لیا :میشه پیشم بخوابی؟🥺می ترسم
یجی :مگه بچه ای
لیا: لطفاً 🥺
یجی :باشه