part:10

part:10
name:my girl friend
رفت رو تخت خوابید ، منم رفتم کنارش پتو رو رو خودم کشدیم.
لیا امده بود تو بغلم خوابیده بود .
منم با موهاش بازی می کردم که خوابم برد .
صبح :
بیدار شدم دیدم لیا هنوز خوابه اروم رفتم بیرون و دست و صورتمو شستم بعد هم صبحانه درست کردم یکم هم سوپ خماری (یه سوپ کره ای برای اینکه یکم از حالت مستی بیایی بیرون )درست کردم ، وقتی درست شد رفتم لیا رو هم بلند کردم اونم صورتشو شست و امد .
یجی :بیا بشین صبحانه بخور
لیا :باشه امدم
لیا : میگم یه سوال چرا من خونه ی شمام ؟
یجی :یادت نمیاد ؟
لیا :قبل از اینکه سوجو بخورمو یادمه و دیشب که بارون امد
یجی : اهان . ازت ادرس خونتو پرسیدم اما یادت نبود واسه همین اوردمت خونه ی خودم .
لیا : اهان
یجی : بعد صبحونه لباس مدرسه می پوشم می برمت خونتون لباس بپوشی
لیا :ممنون
یجی :‌خواهش
۱ ساعت بعد :
ویو لیا :
تو ذهنش : « یکم خجالت اوره اخه دیشب به یجی گفتم پیشم بخوابه ،تاحالا پیش کسی نخوابیدم . ولی تو بغلش یه حس ارامش خاصی داشت »
لیا : میگم یجی وقتی رسوندیم خونه دیگه برو خودم میام
یجی :باشه
رفتم خونه لباسم رو پوشیدم و کیفم رو اماده کردم امروز باید می رفتم سر کار