ایدل شاهکار
ایدل شاهکار
پارت1
سرنوشت چیزیه که زندگیت رو میسازه سرنوشت هر کس مثل یه قرار از پیش تعیین شدس همچی قابل پیش بینیه لحظه ای که از زندگی خسته شدم سرنوشت ادمی رو جلویه راهم قرار داد که زندگیم رو عوض کرد اما من به سرنوشت اعتقاد ندارم پس... چیزی که مارو بهم وصل کرده چیه؟ عشق یا سرنوشت
سال 2023ساختمان بیگ هیت
ا. ت بخاطر کامبک جدیدش خیلی خسته شده بود و حتی تویه این چند هفته خونه هم نرفته تویه کمپانی مونده بود و تمام وعده های غذاییش یخ بود
در سالن دنس
مربی: خیله خب ا. ت یه بار دیگه موقع بالا اومدن باهات رو باز تر کن
ا. ت:خیله خب یبار دیگه
مربی: دستات رو بالاتر بیار
مربی رفت سمت ا. ت دستاش رو کشید
ا. ت: ایی درد داره
مربی: چرا من که بهت فشار نمیارم بالاتر ببر زود باش
مربی دست ا. ت رو بیشتر کشید
ا. ت: اییی خیله خب با.. باشه بیشتر سعی میکنم
مربی دست ا. ت رو ول کرد رفت جلوی در
مربی: بیشتر تمرین کن من میرم
مربی از سالن رفت بیرون ا. ت دوباره شروع کرد به تمرین
ا. ت: اهههه چرا اینجاش خوب نمیشه خسته شدم اما نه من باید بیشتر تمرین کنم
سه ساعت بعد
ا. ت تمرینش تموم شد از سالن رفت بیرون تویه راه رو به جه یون(استفش) زنگ زد
ا. ت: سلام تمرین من تموم شد بیام استودیو یا نه
جه یون: نمیخوای یکم استراحت کنی
ا.ت:میخوام اما نمیتونم تو فقط به فکرمی اما کمپانی نیست پس مجبورم میام باشه
ا. ت قطع کرد سوار اسانسور شد رفت اتاق استودیو
ا. ت: من اومدم شروع کنیم
جه یون: خیله خب بیا بشین شروع کنیم
ا. ت رفت نشست شروع کرد به خوندن که به های نوت ها رسید مربی موسیقی رو قطع کرد شروع کرد به سرزنش کردن ا. ت هم چیزی نمیگفت چون نمیتونست فقط گوش میکرد
ا. ت کم کم داشت سرش درد میگرفت انگار چشمامش چیزی رو نمیدید
ا. ت: بسه
مربی: چی
که یهو ا. ت افتاد زمین و بیهوش شد
پارت1
سرنوشت چیزیه که زندگیت رو میسازه سرنوشت هر کس مثل یه قرار از پیش تعیین شدس همچی قابل پیش بینیه لحظه ای که از زندگی خسته شدم سرنوشت ادمی رو جلویه راهم قرار داد که زندگیم رو عوض کرد اما من به سرنوشت اعتقاد ندارم پس... چیزی که مارو بهم وصل کرده چیه؟ عشق یا سرنوشت
سال 2023ساختمان بیگ هیت
ا. ت بخاطر کامبک جدیدش خیلی خسته شده بود و حتی تویه این چند هفته خونه هم نرفته تویه کمپانی مونده بود و تمام وعده های غذاییش یخ بود
در سالن دنس
مربی: خیله خب ا. ت یه بار دیگه موقع بالا اومدن باهات رو باز تر کن
ا. ت:خیله خب یبار دیگه
مربی: دستات رو بالاتر بیار
مربی رفت سمت ا. ت دستاش رو کشید
ا. ت: ایی درد داره
مربی: چرا من که بهت فشار نمیارم بالاتر ببر زود باش
مربی دست ا. ت رو بیشتر کشید
ا. ت: اییی خیله خب با.. باشه بیشتر سعی میکنم
مربی دست ا. ت رو ول کرد رفت جلوی در
مربی: بیشتر تمرین کن من میرم
مربی از سالن رفت بیرون ا. ت دوباره شروع کرد به تمرین
ا. ت: اهههه چرا اینجاش خوب نمیشه خسته شدم اما نه من باید بیشتر تمرین کنم
سه ساعت بعد
ا. ت تمرینش تموم شد از سالن رفت بیرون تویه راه رو به جه یون(استفش) زنگ زد
ا. ت: سلام تمرین من تموم شد بیام استودیو یا نه
جه یون: نمیخوای یکم استراحت کنی
ا.ت:میخوام اما نمیتونم تو فقط به فکرمی اما کمپانی نیست پس مجبورم میام باشه
ا. ت قطع کرد سوار اسانسور شد رفت اتاق استودیو
ا. ت: من اومدم شروع کنیم
جه یون: خیله خب بیا بشین شروع کنیم
ا. ت رفت نشست شروع کرد به خوندن که به های نوت ها رسید مربی موسیقی رو قطع کرد شروع کرد به سرزنش کردن ا. ت هم چیزی نمیگفت چون نمیتونست فقط گوش میکرد
ا. ت کم کم داشت سرش درد میگرفت انگار چشمامش چیزی رو نمیدید
ا. ت: بسه
مربی: چی
که یهو ا. ت افتاد زمین و بیهوش شد
۱۵.۳k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.