فیک( من♡تو) پارت ۴۱
فیک( من♡تو) پارت ۴۱
ا.ت ویو
ک حرف جین با صداِ یکی قطع شد....نگا کردم......
استف بود.......
استف: ا.ت.....رئیس میخاد ببینید......
ا.ت: رئیس.....باشه الان آماده میشم........
از اونا دور شدم.....به سمت اتاقم اومدم...........یه لباس برداشتم و تنم کردم...موهامو درست کردم.....ی کوچولو میکاپ کردم............
و بعد از اتاقم بیرون شدم...........از پله هاپایین رفتم..استف پایین منتظر بود......
ا.ت: میتونیم بریم.......
استف: باشه........
با استف سوار ماشین شدیم............ک استف گفت....
استف: جلو کمپانی خبرنگار هست....پس مواظب باش...و اینکه هر سوالِ کردن جواب ندی.....
ا.ت چشم......
بعد از نیم ساعتی به کمپانی رسیدیم...اول استف پایین شد...و بعدش من....استف جلو بود...و منم دنبالش میرفتم........جمعیت خیلی زیاد بود......رد شدن ازشون سخت بود..سوال های مختلف میپرسیدن......اما الان نمیتونستم جواب بدم.....بلاخره با کلی زحمت تونستیم وارد کمپانی شیم........
با استف وارد اتاق رئیس شدم.....رئیس رو صندلیش نشسته بود...جلو رفتم و تعظیم کردم...استف بعد از اجازه رئیس از اتاق رفت بیرون........
رئیس: بیا بشین.....
ا.ت: ممنونم ..
رفتم و رو صندلی جلوش نشستم......
رئیس: خب ....خبر هارو دیدی.....
ا.ت: بلی.....همشو دیدم....
رئیس: خوبه.....من میخاستم بهت بگم ک درمورد این موضوع حرف بزنی...اما متاسفانه زودتر خبر شدن......من واست یه مصاحبه ترتیب میدم....فقط با خبرنگاران.....و اونجا ازت میخام به سوال های اونا جواب بدی.....به همه شون حقیقت و بگو........
ا.ت: بلی رئیس.....
رئیس: ساعت چهار تو اتاق جلسه کمپانی حاظر باش......
ا.ت: چشم.....
رئیس: استف بیشتر درموردش بهت میگه......خب الان میتونی بری......البته از کمپانی نه....ازت میخام بری اتاق ک آیدلها حاظر میشن...اونجا واست میکاپ آرتیست میفرستم...تا آمادت کنه.....الان میتونی بری......
از رو صندلی بلند شدم دوباره تعظیم کردم و از اتاق بیرون شدم......
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
اسلاید بعدی لباس ا.ت واسه کمپانی
ا.ت ویو
ک حرف جین با صداِ یکی قطع شد....نگا کردم......
استف بود.......
استف: ا.ت.....رئیس میخاد ببینید......
ا.ت: رئیس.....باشه الان آماده میشم........
از اونا دور شدم.....به سمت اتاقم اومدم...........یه لباس برداشتم و تنم کردم...موهامو درست کردم.....ی کوچولو میکاپ کردم............
و بعد از اتاقم بیرون شدم...........از پله هاپایین رفتم..استف پایین منتظر بود......
ا.ت: میتونیم بریم.......
استف: باشه........
با استف سوار ماشین شدیم............ک استف گفت....
استف: جلو کمپانی خبرنگار هست....پس مواظب باش...و اینکه هر سوالِ کردن جواب ندی.....
ا.ت چشم......
بعد از نیم ساعتی به کمپانی رسیدیم...اول استف پایین شد...و بعدش من....استف جلو بود...و منم دنبالش میرفتم........جمعیت خیلی زیاد بود......رد شدن ازشون سخت بود..سوال های مختلف میپرسیدن......اما الان نمیتونستم جواب بدم.....بلاخره با کلی زحمت تونستیم وارد کمپانی شیم........
با استف وارد اتاق رئیس شدم.....رئیس رو صندلیش نشسته بود...جلو رفتم و تعظیم کردم...استف بعد از اجازه رئیس از اتاق رفت بیرون........
رئیس: بیا بشین.....
ا.ت: ممنونم ..
رفتم و رو صندلی جلوش نشستم......
رئیس: خب ....خبر هارو دیدی.....
ا.ت: بلی.....همشو دیدم....
رئیس: خوبه.....من میخاستم بهت بگم ک درمورد این موضوع حرف بزنی...اما متاسفانه زودتر خبر شدن......من واست یه مصاحبه ترتیب میدم....فقط با خبرنگاران.....و اونجا ازت میخام به سوال های اونا جواب بدی.....به همه شون حقیقت و بگو........
ا.ت: بلی رئیس.....
رئیس: ساعت چهار تو اتاق جلسه کمپانی حاظر باش......
ا.ت: چشم.....
رئیس: استف بیشتر درموردش بهت میگه......خب الان میتونی بری......البته از کمپانی نه....ازت میخام بری اتاق ک آیدلها حاظر میشن...اونجا واست میکاپ آرتیست میفرستم...تا آمادت کنه.....الان میتونی بری......
از رو صندلی بلند شدم دوباره تعظیم کردم و از اتاق بیرون شدم......
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
اسلاید بعدی لباس ا.ت واسه کمپانی
۱۰.۳k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲